مرجع مطالعات تاریخ‌پژوهانه کتاب و سنت

بازشناسی خطّابیان نخستین در اسنادِ امامیه؛ مطالعه موردی: اسد بن اسماعیل و موسی بن اشیم

بازشناسی خطّابیان نخستین در اسنادِ امامیه
بازشناسی خطّابیان نخستین در اسنادِ امامیه

اشتراک گذاری این مطلب:

بسم الله الرّحمن الرحیم

بازشناسی خطّابیان نخستین در اسنادِ امامیه

مطالعه موردی: اسد بن اسماعیل و موسی بن اشیم

علی عادل زاده

۱. اسد بن اسماعیل

۱ .۱. اسد بن اسماعیل در منابع شیعه

در رجال برقی (ص۴۰) و رجال شیخ طوسی (ص۱۶۸) اسد بن اسماعیل از اصحاب امام صادق ع شمرده شده است. در کتب رجالی هیچ اطلاع دیگری درباره او نیافتم. در منابع حدیثی شیعه، چند روایت از او یافت می‌شود:

۱. روایت از جابر جعفی

عَنْهُ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَسَدِ بْنِ‏ إِسْمَاعِیلَ‏ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع‏ یَا جَابِرُ لَا تَسْتَعِنْ بِعَدِّوِنَا فِی حَاجَهٍ وَ لَا تَسْتَطْعِمْهُ وَ لَا تَسْأَلْهُ شَرْبَهَ مَاءٍ إِنَّهُ لَیَمُرُّ بِهِ الْمُؤْمِنُ فِی النَّارِ فَیَقُولُ یَا مُؤْمِنُ أَ لَسْتُ فَعَلْتُ بِکَ کَذَا وَ کَذَا فَیَسْتَحْیِی مِنْهُ فَیَسْتَنْقِذُهُ مِنَ النَّارِ وَ إِنَّمَا سُمِّیَ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً لِأَنَّهُ یُؤْمِنُ عَلَى اللَّهِ فَیُؤْمِنُ أَمَانَهُ‏ (المحاسن، ج‏۱، ص۱۸۵).

طبرسی متن کامل‌تری از این روایت را -که دربردارنده مضمون تفویض مشیئت خدا به مؤمن در روز قیامت است- با حذف اسناد از جابر جعفی نقل کرده است:

عن جابر بن یزید الجعفی قال: قال لی أبو جعفر ع إن المؤمن لیفوض الله إلیه یوم القیامه فیصنع ما شاء قلت حدثنی فی کتاب الله أین- قال قال قوله‏ لهم ما یشاؤن فیها و لدینا مزید فمشیئه الله مفوضه إلیه- و المزید من الله ما لا یحصى ثم قال جابر و لا تستعن بعدو لنا فی حاجه- و لا تستطعمه و لا تسأله شربه أما إنه لیخلد فی النار فیمر به المؤمن فیقول یا مؤمن أ لست فعلت بک کذا و کذا فیستحی منه فیستنقذه من النار و إنما سمی‏ المؤمن‏ مؤمنا لأنه یؤمن على الله فیجیز الله أمانه (مشکاه الأنوار، ص۹۹).

جمله پایانی حدیث، درباره وجه تسمیه مؤمن از چند طریق از امام صادق ع روایت شده است:

۱. … عن مروک بن عبید عن سنان بن طریف / رفاعه (المحاسن، ج‏۲، ص۳۲۹)

۲. … عن شریف بن سابق، عن أبی العباس الفضل بن عبد الملک (أمالی الطوسی، ص۴۷).

۳. … عن محمد بن سنان عن علی بن فضال عن المفضل‏ بن عمر (علل الشرائع، ج‏۲، ص۵۲۳).

برای طریق اخیر یعنی روایت مفضل بن عمر شاهد دیگری نیز در دست است. طبرسی روایتی از مفضل نقل کرده که ضمن دربرداشتن جمله پایانی، با مضمون کلّی روایت اسید بن اسماعیل همسو است:

عن المفضل‏ عن أبی عبد الله ع قال: یقال للمؤمن یوم القیامه تصفح وجوه الناس فمن کان سقاک شربه أو أطعمک أکله أو فعل بک کذا و کذا فخذ بیده فأدخله الجنه قال فإنه لیمر على الصراط و معه بشر کثیر فتقول الملائکه إلى أین یا ولی الله إلى أین یا عبد الله فیقول الله جل ثناؤه أجیزوا لعبدی فأجازوه و إنما سمی المؤمن مؤمنا لأنه یؤمن على الله فیجیز أمانه (مشکاه الأنوار، ص۹۹).

۲. روایت از مفضل بن عمر

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ‏ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَهَ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ حَمْزَهَ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَسَدٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ فِی شَیْ‏ءٍ أَوْ مِنْ شَیْ‏ءٍ أَوْ عَلَى شَیْ‏ءٍ فَقَدْ أَشْرَکَ لَوْ کَانَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى شَیْ‏ءٍ لَکَانَ مَحْمُولًا وَ لَوْ کَانَ فِی شَیْ‏ءٍ لَکَانَ مَحْصُوراً وَ لَوْ کَانَ مِنْ شَیْ‏ءٍ لَکَانَ مُحْدَثاً (توحید الصدوق، ص۱۷۸).

«اسد»، در این روایت باید همان «اسد بن اسماعیل» باشد؛ چرا که از سویی به طریق «صالح بن حمزه» از «ابان» از او روایت شده که طریق نقل روایات اسد بن اسماعیل است (نک‍: ابن شعبه، حقائق اسرار الدین-سلسله التراث العلوی۴، ۲۰۰۶م، ص۴۵؛ برقی، المحاسن، ج‏۱، ص۱۸۵) و از سوی دیگر اسد بن اسماعیل راویِ مفضل است (میمون طبرانی، المعارف و تحفه لکل عارف، ۲۰۱۶م، ص۱۲۹)

۳. روایت کَرّت

بهاء الدین سید علی بن عبد الکریم بن عبد الحمید نیلی نجفی (قرن۸ق) به حذف اسناد روایتی درباره مدّت رجعت از او نقل کرده است:

و من ذلک بالطریق المذکور یرفعه إلى أسد بن‏ إسماعیل‏، عن‏ أبی عبد اللّه علیه السّلام أنه قال -حین سئل عن الیوم الذی ذکر اللّه مقداره فی القرآن فقال: فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَهٍ-: هی کرّه رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله، یکون‏ ملکه فی کرّته خمسین ألف سنه، و یملک أمیر المؤمنین فی کرّته أربعا و أربعین ألف‏ سنه (سرور أهل الإیمان، ص۸۰؛ منتخب الأنوار المضیئه، ص۲۰۲؛ مختصر البصائر، ص۱۶۶).

تأکید ویژه بر «کَرّه» و تأویل آیه‌‌ای که در تفاسیر دیگر بر قیامت حمل شده بر رجعت در این حدیث جالب توجّه است.

۱ .۲. اسد بن اسماعیل در منابع نصیریه

افزون بر روایات ذکر شده، در منابعِ نصیریان نیز دستِ کم دو حدیث کاملاً غالیانه به او نسبت داده شده است:

۱. روایت ابن شعبه

وحدَّثَ صالح بن حمزه عن أبان بن مصعَب عن أسد بن إسماعیل عن أبی عبدِ الله فی کتابِ الأظلَّهِ قالَ:کانَ اللهُ ولا مکان ثمَّ خلقَ المکانَ ففوَّضَ إلیهِ الأمرَ. قلتُ: وما المکانُ ؟ قالَ:محمَّد علیهِ السَّلامُ (ابن شعبه، حقائق اسرار الدین-سلسله التراث العلوی۴، ۲۰۰۶م، ص۴۵؛ حاوی الأسرار، ۲۰۱۶م، ص۸۵؛ المثال و الصوره-سلسله التراث العلوی۱، ۲۰۰۶م، ص۲۱۰).

۲. روایت ابن مهران

وحدثنی أبو الحسن علی بن محمد الحلبی بإسناده عن معاویه بن عمار عن عتاب [بن یونس الرازی] عن محمد بن عبد الله بن مهران عن أسد بن إسماعیل عن المفضل بن عمر عن جابر بن یزید الجعفی یرفعه قال: دخل غلباء بن أحمد على أمیر المؤمنین فقال له: یا مولای أنت أنت ؟ فقال: نعم .أنا الذی آمن بی بنو إسرائیل… (میمون طبرانی، المعارف و تحفه لکل عارف، ۲۰۱۶م، ص۱۲۹؛ و نیز نک‍: عصمه الدوله، الرساله المصریه، ۲۰۱۶م، ص۶۸۱-۶۸۲)

در ادامه روایت، جملات کفرآمیز و غالیانه بسیاری درباره الوهیت امیرالمؤمنین ع به ایشان نسبت داده شده است.

در منابع غلات، روایتی از اسد بن اسد نیز درباره بابیت رشید هجری وارد شده که نیازمند شناسایی است (میمون طبرانی، المعارف، ۲۰۱۶م، ص۹۱).

علاوه بر دو روایت ذکر شده، منابع نصیری اطّلاعات دیگری نیز درباره اسد بن اسماعیل به دست می‌دهند.

۱. یتیمِ محمد بن المفضل

خصیبی و پیروانش، اسد بن اسماعیل بن ابی الطیّبات را از جمله ایتام محمد بن المفضل بن عمر (باب نهم نصیریه) برشمرده‌اند (رستباشیه، ۲۰۱۶م، ص۳۲؛ عصمه الدوله، الرساله المصریه، ۲۰۱۶م، ص۴۷۳؛ الجدول النورانی، ص۱۵؛ ابن شعبه، حقائق اسرار الدین، ۲۰۱۶م، ص۴۸؛ ابراهیم الطوسی، الألفیه الموسومه بالعینیه، ۲۰۱۶م، ص۱۲۴). «ابو الطیّبات» کنیه ابوالخطاب بوده است. ابن شعبه، یکی از ایتام ابو الخطاب را فرزند او، اسماعیل، می‌داند. «المطلع السابع: أبو الطیبات محمد بن أبی زینب الکاهلی وأیتامه ولده إسماعیل المعبرانی…» (حقائق أسرار الدین، ۲۰۰۶م، ۵۹). احتمالاً در این جا خلط و تحریفاتی از سوی نصیریه صورت گرفته و کوشیده‌اند اسد بن اسماعیل را نوه ابوالخطاب جلوه دهند.

۲. یار ابوالخطاب

عصمه الدوله گزارشی کاملاً غالیانه درباره قیام ابوالخطاب به این سند آورده است:

رواهُ أبو محمدٍ علیٌّ بنُ عتابٍ البصریُّ قال: حدثنی سیدی أحمدُ بنُ غیاثٍ قال: حدثنی محمدٌ بنُ جندبَ قال: حدثنی سیدی أبو شعیبٍ محمدٌ بنُ نصیرٍ (عصمه الدوله، الرساله المصریه، ۲۰۱۶م، ص۴۲۹).

این گزارش طولانی است و برداشتی خیالی و غالیانه از قیام ابوالخطاب به دست می‌دهد. بر اساس این روایت، ابوالخطاب همان محمّد (ص) بود. اسد بن اسماعیل بن ابی الطیب [=ابی الطیبات] نیز همان مقداد و ابو محمد سفیان بن مصعب العبدی همان ابوذر بودند. مولی به ابوالخطاب دستور اظهار دعوت داد. مولی همچنین به اسد بن اسماعیل بن ابی الطیب فرمود: «قم یا مقدادُ وأعلن فی هذا الیومِ ما أمرَ به مولاکَ ولا تکتمهُ أو تسترَ منه شیئاً فإنی معکَ حیثُ کنتَ.» سپس به ابوذر یعنی سفیان بن مصعب العبدی نیز دستور قیام داد. او نیز برخاست و دستش را در دست اسد بن اسماعیل نهاد و هر دو در پیش ابوالخطاب ایستادند و اظهار فرمانبرداری کردند. بنابراین گزارش ابوالخطاب بر گلدسته مسجد کوفه رفت و ندای غلو سر داد و ندای او به همه جهان رسید. اسد بن اسماعیل و سفیان بن مصعب دست در دست هم نهاده و ندای تصدیق ابوالخطاب سر داده و در همه قبائل کوفه فریاد زدند. باد صدای آن دو را به همراه صدای ابوالخطاب به همه جا رساند. صدای آنها حتی به منصور دوانیقی در بغداد رسید. بعد از آن که ابوالخطاب اسد بن اسماعیل را مقداد و سفیان بن مصعب را ابوذر نامید، به این نام‌ها خوانده می‌شدند (عصمه الدوله، الرساله المصریه، ۲۰۱۶م، ص۴۲۹-۴۳۵).

۱ .۳. راویان و مشایخ اسد بن اسماعیل

با توجه به آن چه گذشت اسناد روایات اسد بن اسماعیل را می‌توان این گونه خلاصه کرد:

  1. عَنْهُ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَسَدِ بْنِ‏ إِسْمَاعِیلَ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ… (المحاسن، ج‏۱، ص۱۸۵).
  2. … عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَهَ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ حَمْزَهَ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَسَدٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ… (توحید الصدوق، ص۱۷۸)
  3. …  صالح بن حمزه عن أبان بن مصعَب عن أسد بن إسماعیل عن أبی عبدِ الله… (ابن شعبه، حقائق اسرار الدین-سلسله التراث العلوی۴، ۲۰۰۶م، ص۴۵)
  4. … محمد بن عبد الله بن مهران عن أسد بن إسماعیل عن المفضل بن عمر عن جابر بن یزید الجعفی… (میمون طبرانی، المعارف و تحفه لکل عارف، ۲۰۱۶م، ص۱۲۹)

در سندِ ۴ محمد بن عبد الله بن مهران، از چهره‌های شاخص جریانِ غلوّ، به عنوان راوی اسد بن اسماعیل معرّفی شده که اصالت آن معلوم نیست و در ضمن می‌تواند با واسطه بوده باشد.

با توجه به سند ۲ و ۳، در سند ۱، نام صالح بن حمزه به عنوان واسطه حسن بن محبوب و ابان افتاده است. شاهد دیگر بر این ادّعا حدیث زیر است که در آن صالح بن حمزه، واسطه حسن بن محبوب و ابان است:

عَنْ مُوسَى بْنِ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ الصَّیْقَلِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ صَالِحِ‏ بْنِ‏ حَمْزَهَ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‏ الْعِلْمُ سَبْعَهٌ وَ عِشْرُونَ جُزْءاً [حرفاً] فَجَمِیعُ مَا جَاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ جُزْءَانِ [حرفان] فَلَمْ یَعْرِفِ النَّاسُ حَتَّى الْیَوْمِ غَیْرَ الْجُزْءَیْنِ [الحرفین] فَإِذَا قَامَ الْقَائِمُ أَخْرَجَ الْخَمْسَهَ وَ الْعِشْرِینَ جُزْءاً [حرفاً] فَبَثَّهَا فِی النَّاسِ وَ ضَمَّ إِلَیْهَا الْجُزْءَیْن [الحرفین] حَتَّى یَبُثَّهَا سَبْعَهً وَ عِشْرِینَ جُزْءاً [حرفاً] (الخرائج، ج‏۲، ص۸۴۱؛ مختصر البصائر، ص۳۲۰).

با توجه به سندِ ۳ مقصود از ابان در همه این اسناد، ابان بن مصعب است. شاهد این ادّعا آن که در رجال شیخ طوسی، ابان بن مصعب الواسطی و اسد بن اسماعیل، بدون رعایت ترتیب الفبا، پشت سر هم قرار گرفته‌اند (طوسی، الرجال، ص۱۶۸، ش۱۹۴۴-۱۹۴۵) و شاهد مهم‌تر روایت زیر است:

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ صَالِحِ بْنِ حَمْزَهَ عَنْ أَبَانِ‏ بْنِ‏ مُصْعَبٍ‏ عَنْ یُونُسَ بْنِ ظَبْیَانَ أَوِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَیْسٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع مَا لَکُمْ مِنْ هَذِهِ الْأَرْضِ فَتَبَسَّمَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى بَعَثَ جَبْرَئِیلَ ع وَ أَمَرَهُ أَنْ یَخْرِقَ بِإِبْهَامِهِ ثَمَانِیَهَ أَنْهَارٍ فِی الْأَرْضِ مِنْهَا سَیْحَانُ وَ جَیْحَانُ‏ وَ هُوَ نَهَرُ بَلْخٍ وَ الْخشوع وَ هُوَ نَهَرُ الشَّاشِ‏ وَ مِهْرَانُ وَ هُوَ نَهَرُ الْهِنْدِ وَ نِیلُ مِصْرَ وَ دِجْلَهُ وَ الْفُرَاتُ فَمَا سَقَتْ أَوِ اسْتَقَتْ فَهُوَ لَنَا وَ مَا کَانَ لَنَا فَهُوَ لِشِیعَتِنَا وَ لَیْسَ لِعَدُوِّنَا مِنْهُ شَیْ‏ءٌ إِلَّا مَا غَصَبَ عَلَیْهِ وَ إِنَّ وَلِیَّنَا لَفِی أَوْسَعَ فِیمَا بَیْنَ ذِهْ إِلَى ذِهْ یَعْنِی بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَهَ- قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا الْمَغْصُوبِینَ عَلَیْهَا خالِصَهً لَهُمْ‏ یَوْمَ الْقِیامَهِ بِلَا غَصْبٍ (الکافی، ج‏۱، ص۴۰۹).

روایت ابان بن مصعب از یونس بن ظبیان/معلی بن خنیس در عین حال می‌تواند نشان‌دهنده گرایش‌های فکری و جریانی او باشد.

در این اسناد چهارگانه، امام صادق ع، جابر بن یزید الجعفی و مفضل بن عمر، مشایخ اسد بن اسماعیل‌اند؛ امّا با توجه به سند ۲ و ۴ ممکن است در سند ۱ واسطه میان اسد بن اسماعیل و جابر جعفی و در سند ۳ واسطه میان او و امام صادق ع افتاده باشد. به ویژه که مشابه متنِ مربوط به سند ۱ از مفضل نیز نقل شده است.

۱. ۴. جمع بندی و نتیجه گیری درباره اسد بن اسماعیل

اکنون می‌توان اطلاعات به دست آمده را چنین جمع‌بندی کرد.

  1. اسد بن اسماعیل روایتی نسبتاً خاصّ درباره شفاعت مؤمن از جابر بن یزید الجعفی نقل کرده که مشابه آن از مفضل بن عمر الجعفی نیز نقل شده است. اگر چه نقل از جابر جعفی در طیف‌های مختلف رایج بوده، اما گاه با وجود قرائن دیگر می‌تواند نشانه ارتباط با طیف مفضل نیز باشد.
  2. اسد بن اسماعیل راوی مفضل بن عمر است.
  3. از اسد بن اسماعیل روایتی درباره رجعت با تعبیر «کرّه» نقل شده و در آن آیه‌ای احتمالاً درباره قیامت بر رجعت تطبیق شده است. تطبیق آیات قیامت بر رجعت در روایات منسوب به مفضل و به طور کلی متهمان به غلو رایج است (برای نمونه نک‍: عادل‌زاده، آموزه‌های نصیری در رساله رجعت منسوب به مفضل).
  4. دو راوی اسد بن اسماعیل، محمد بن عبد الله بن مهران‌ و ابان بن مصعب‌اند که اوّلی از سران سرشناس جریان غلو است و دومی نیز راوی یونس بن ظبیان/معلی بن خنیس است که می‌تواند نشانه ارتباط با طیف مفضل باشد.
  5. در منابع نصیریه از اسد بن اسماعیل روایت شده است. نصیریه برای او جایگاه بلندی قائل‌اند و او را در رتبه ایتام نشانده‌اند. یتیم پس از باب، اسم و معنی بلندترین پایه را در میانِ مراتب نورانی آفرینش در تفکّر غالیان نصیری دارد.
  6. بنابر گزارشی غالیانه، اسد بن اسماعیل در قیام ابوالخطاب، پس از او مهمترین نقش را داشته؛ مهمترین داعی خطابیان بوده و در میان آنان، به عنوان مقداد شناخته می‌شده است. این روایت گر چه کاملاً جعلی، داستانی و غالیانه است ولی همچنان که واقعیت تاریخی قیام ابوالخطاب را در خود بازتاب داده می‌تواند در بیان نقش اسد بن اسماعیل نیز ریشه در واقعیتی تاریخی داشته باشد. به عبارت دیگر پس از زدودن همه پیرایه‌های مذهبی غالیان از این گزارش، می‌توان این مقدار را از آن استفاده کرد که احتمالاً اسد بن اسماعیل در قیام خطابیه نقش مهمی داشته است؛ یا دست کم چهره‌ای که از او در منابع بازتاب یافته به گونه‌ای بوده که بین او و خطابیه مناسبتی احساس می‌شده؛ در غیر این صورت، استفاده از او به عنوان شخصیت دوم این داستان وجهی نداشت.
  7. ظاهرا نصیریه خواسته‌اند اسد بن اسماعیل را نوه ابوالخطاب بشناسانند.  

با توجه به همه این قرائن، می‌توان نتیجه گرفت اسد بن اسماعیل به احتمال زیاد از راویان طیفِ مفضل و احتمالاً مرتبط با خطابیه بوده است.

۲. موسی بن اشیم

کشی در رجال خود از شخصی به نام «موسی بن اشیم» نام می‌برد که از یاران ۷۰ گانه ابو الخطاب بوده و به همراه او کشته شده است. روایت کشی چنین است:

حَمْدَوَیْهِ بْنُ نُصَیْرٍ، قَالَ حَدَّثَنَا أَیُّوبُ بْنُ نُوحٍ، عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: إِنِّی لَأَنْفَسُ عَلَى أَجْسَادٍ أصیبت [أُصْلِیَتْ‏] مَعَهُ یَعْنِی أَبَا الْخَطَّابِ النَّارَ، ثُمَّ ذَکَرَ ابْن الْأَشْیَمِ، فَقَالَ: کَانَ یَأْتِینِی فَیَدْخُلُ عَلَیَّ هُوَ وَ صَاحِبُهُ وَ حَفْصُ بْنُ مَیْمُونٍ وَ یَسْأَلُونِّی، فَأخبرهُمْ بِالْحَقِّ، ثُمَّ یَخْرُجُونَ مِنْ عِنْدِی إِلَى أَبِی الْخَطَّابِ، فَیُخْبِرُهُمْ بِخِلَافِ قَوْلِی، فَیَأْخُذُونَ بِقَوْلِهِ وَ یَذَرُونَ قَوْلِی (رجال الکشی، ص۳۴۴، ح۶۳۸)

بنابر روایتی موسی بن اشیم، در آغاز کار با ابوقتاده در شام مصاحبت داشته است (الکافی، ج‏۱، ص۲۶۵). در آغازِ مجمع الاخبار، روایتی بسیار غالیانه و طولانی در وصف مجلس شرابِ ابوالخطاب و یارانش آمده که در آن مجلس، موسی بن اشیم، ساقی بوده و نقشش از همگی برجسته‌تر است. در ابتدای این روایت که به ابوهارون المکفوف نسبت داده شده، موسی بن اشیم از یاران ۷۰ گانه ابوالخطاب به شمار رفته و درباره‌اش آمده: «منهم موسی بن اشیم الشهید و هو محمد بن ابی بکر فی زمانه» (مجمع الأخبار، سلسله التراث العلوی، ج۸، ص۸).

نصیریان برای موسی بن أشیم جایگاه بلندی در ادوار مختلف قائل‌اند. به گمان آنان، موسی بن اشیم در زمان السید موسی (=موسی بن عمران علیه السلام) ظهور داشته است (الرساله المصریه، ص۳۰۹، ۳۲۸، ۳۳۰؛ رساله الشاهد، ص۸). تا آن جا که می‌نویسند: «کل موسى فی القرآن موسى بن أشیم» (الجدول النورانی، ص۵۰).

ابن داود نیز در رجال خود درباره موسی بن اشیم نوشته است: «غال خبیث» (ابن داود، الرجال، ص۵۲۱). به هر حال از نقل کشی روشن است که موسی بن اشیم به همراه ابوالخطاب به قتل رسیده است. این نقل با روایتِ نصیریِ مجمع الأخبار تأیید می‌شود. بدیهی است که قتلِ موسی بن أشیم، امری محسوس و آشکار بوده و احتمال کذب در آن نمی‌رود (به نوعی، درایت است نه روایت). شهادتِ امام صادق ع بر جهنمی بودنِ او طبق روایت کشی و جایگاهِ او نزد غالیان نیز، به تعیین وضعیت او کمک می‌کند.

تنها یک روایت از او در منابع امامیه یافت شد. این روایت به چند طریق نقل شده است (الکافی، ج‏۱، ص۲۶۵؛ بصائر الدرجات، ج۱، ۳۸۳، ۳۸۵، ۳۸۶؛ الإختصاص، ص۳۳۰؛ مختصر البصائر، ص۲۶۵، ۲۷۲، ۲۷۳). همین قلّتِ روایات او در بین امامیه، مؤیّد اتّهاماتِ وارد بر او است.

مضمونِ کلّی این حدیث آن است که موسی بن اشیم در مجلس امام صادق ع حاضر بود و از ایشان سؤالی می‌پرسد. سپس دو نفر به ترتیب وارد می‌شوند و امام هر بار پاسخ متفاوتی می‌دهند. موسی بن اشیم با شنیدن این پاسخ‌های به ظاهر مخالف، دچار شک و تردید شدیدی می‌شود و امام که از دلِ او مطّلع می‌شود، پس از خالی شدن مجلس، از تفویض امر دین به محمّد و آل محمّد سخن می‌گوید. طبق برخی از نقل‌ها، موضوع سؤال سه طلاقه کردن در یک مجلس بوده و امام در پایان علّت اختلاف پاسخ‌ها را شرح می‌دهد.

روشن است که بدون توجّه به سند، این روایت را می‌توان به راحتی، در فضای عادیِ امامی فهم کرد؛ با این حال ابهاماتی نیز در آن به نظر می‌رسد. مثلاً بنا بر یکی از نقل‌ها، موسی بن اشیم، چندین سؤال پرسیده و نفر دوم و سوم نیز وارد شده و عین همان سؤالات را بدون هیچ تفاوتی می‌پرسند (مختصر البصائر، ص۲۶۵). این تشابه، اگر چه محال نیست ولی به نوعی خرق عادت شبیه است.

امّا ابهام دیگر این که چرا امام در پاسخ‌های خود، جهتِ فتوا را بیان نکرده‌اند؟ توضیح آن که طبق یک نقلِ این ماجرا (مختصر البصائر، ص۲۷۷) سؤال درباره سه طلاقه کردن در یک مجلس بوده و امام به ابن اشیم می‌گوید: هیچ چیز به شمار نمی‌رود و به نفر دوم پاسخ می‌دهد که یک طلاق حساب می‌شود و به نفر سوم می‌گوید: طلاق بائن است. امام که حیرتِ ابن اشیم را می‌بیند توضیح می‌دهد که پاسخ اول درباره کسی است که زنش را در غیر طهارت، طلاق داده و پاسخ دوم درباره کسی است که در یک مجلس، با رعایت شرایط سه بار زنش را طلاق داده که یک طلاق به شمار می‌رود و سؤال سوم درباره کسی است که «طَلَّقَ الرَّجُلُ امْرَأَتَهُ ثَلَاثاً عَلَى الْعِدَّهِ کَمَا أَمَرَ اللَّهُ» که ظاهراً یعنی پس از دو طلاق رجعی، باز طلاق داده است.

پاسخ سوم با سؤال سائل که صریحاً از سه طلاق در یک مجلس پرسیده، سازگار نیست! علاوه بر این که طلاق با قیود مد نظر، حکمش تقریباً روشن بوده و ابهام خاصی نداشته و آن چه بیشتر محل اختلاف و سؤال بوده، سه طلاقه کردن در یک مجلس بوده است.

گذشته از این طبق تصریح روایت، هیچ یک از سه نفر، وجه سؤال خود را نپرسیده‌ و شرایط را توضیح نداده‌اند و سؤالشان عین هم بوده است. اگر آن‌ها این قیود را در ذهن داشته‌اند، طبیعی نبوده که قیود را ذکر نکنند و به صورت کلّی سؤال بپرسند و اگر در ذهن نداشته‌اند، عجیب است که امام بدون توضیح دقیق مسأله، فقط نتیجه را بگوید؛ در حالی که احتمال برداشت مطلق و کلّی در مخاطب می‌رود؛ چنان که ابن اشیم در ابتدا، برداشتِ اطلاق نمود. از سوی دیگر، سؤال نخست را خود ابن اشیم، پرسیده بود و اگر او خود قیدِ عدم طهارت را در ذهن داشت و سؤالش ناظر به چنین موردی بود، جای تعجب نداشت و خودش درمی‌یافت که امام پاسخ او را ناظر به شرایط عدم طهارتِ زن فرموده‌اند.

بنابراین این سبک و سیاق عادی به نظر نمی‌رسد. حال اگر در نظر بگیریم، موسی بن اشیم از یاران ابوالخطاب بوده و خطابیان، رویکرد باطنی و تأویلی داشته‌اند، تردید بیشتر می‌شود؛ زیرا این گزارش ممکن است در راستای تجویز تأویلِ سخنان امام صادق ع که بر خلافِ خطابیان صادر می‌شده، نقل شده باشد.

آن چه به این گمان دامن می‌زند، گزارش کشی است که پیشتر روایت شد. بنا بر روایت کشی، موسی بن اشیم نزد امام صادق ع می‌آمده و امام مطالب حقّی به او می‌فرمودند ولی وقتی از نزد امام به نزد ابوالخطاب می‌رفته، ابوالخطاب بر خلاف سخن امام، مطالبی به او می‌گفته و او سخن ابوالخطاب را می‌پذیرفته و سخن امام را کنار می‌نهاده است. بدیهی است که ابوالخطاب، نمی‌توانسته سخنِ امام را تکذیب کند، بلکه آن را تأویل و توجیه می‌کرده است.

از این جا روشن می‌شود که موسی بن اشیم، رویکردی تأویلی به سخنان امام صادق ع داشته و برای آن ظاهر و باطنی قائل بوده که مخالفتِ ابوالخطاب با سخن امام را به همین شکل توجیه می‌کرده است. این رویکرد، می‌تواند با گزارشِ خود موسی بن اشیم از جواب‌های سه‌گانه امام، همسو باشد.

در نهایت اگر چه نمی‌توان به صورتی قطعی تعیین کرد که فضای روایت موسی بن اشیم، واقعی و مربوط به دوران پیش از غلو است یا جعلی و تحریف‌شده و در راستای تأویل غالیانه؛ اما به هر روی، ابهاماتِ ذکرشده در کنارِ شخصیت‌شناسیِ موسی بن اشیم، ما را از اطمینان خوش‌بینانه به گزارش او بازمی‌دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *