تأملی در مبانی ملای دربندی در کتاب اسرار الشهاده
محمد جعفری و عمیدرضا اکبری
- چکیده: بر ملاآقای دربندی نقدهای متعددی نوشته شده است و عالمان گوناگونی از فضل و البته از آسیبهای گسترده اثرش اسرار الشهاده گفتهاند. این نوشتار بنا دارد، زمینهها و مبانی دربندی در ارائه روایاتی نادر در مقتلش اسرار الشهاده را بررسی کند. در فضای برخی تسامحات در قرون اخیر، عواملی مانند نشستن مکاشفه، خواب و تحلیل به جای روایت و داستانسازی بهخاطر اتکا به حافظه بر آسیبهای مقتل دربندی دامن زده است. مجموعه مبانی دربندی مانند قاعده کمالیت مصائب، استناد به ولایت مطلقه امامان یا فضائل سید الشهداء ع، استناد به مشهور عوام یا منبر روضهخوانان موجب شده ایشان برخی مطالب را بدون هیچ سند حتی ضعیفی به عنوان واقعهای تاریخی بپذیرد. با برخی از این مبانی، گاهی مسلمات فقهی را نیز به نفع مطلبی بیمنبع کنار نهاده و در روشی مضطرب و بر خلاف برخی از کلمات خودش، حتی گاهی از پذیرش غنا در روضه و یا اسقاط تکالیف از اهل بیت ع سخن گفته است.
درآمد
ملاآقا بن عابد دربندی (م ۱۲۸۶ق)، واعظ شیعی امامی و از شخصیتهای اثرگذاری است که برخی او را در شمار علماء و اهل فضل یاد کردهاند، و حتی وی را هم ردیف عالمان بزرگ، مانند صاحب جواهر و شیخ انصاری (م ۱۲۸۱ق) دانستهاند. (أعیان الشیعه، ج۹، ص۳۶۴؛ الفوائد الرضویه، نشر قم، ج۱، ص۱۰۷؛ الکرام البرره، ج۱، ص۱۵۳؛ لؤلؤ و مرجان، بخشِ: یک داستان و اسرار الشهادات) وی با شیخ انصاری نیز همدرس بوده و دو اثر (خزائن الاحکام، خزائن الاصول) در فقه و اصول نیز دارد. البته انتقادات گستردهای نیز به او شده که در ادامه میآید.
دربندی مدتی ساکن تهران و مدتی ساکن کربلا بوده، و آنجا با فرقه شیخیه نیز درگیریهایی داشته و جزء مخالفان سرسخت شیخیه خصوصا سید کاظم رشتی بودهست. فرهادمیرزا (م ۱۳۰۵ق) مؤلف مقتل معروفِ «قمقام زخار» معقتد بوده ملای دربندی با شیخ احمد احسائی (م ۱۲۴۱ق) مشکلی نداشته ولی با شاگردانش مخالف بوده، و در سفرنامهاش نقل کرده که خودم از ملای دربندی شنیدم که گفت: «شیخ علی، پسر شیخ احمد احسائی، معتقد بود که شاگردان شیخ احمد، او را تباه کردند.»
احتمالاً این در ابتدای شهرت و محبوبیت احسائی بوده، چرا که پس از نشر و وضوح آرای احسائی، ملای دربندی از تکفیرکنندگان و منتقدان وی شمرده شده است (أحسن الودیعه، نشر قم، ص۳۰۳). مدتی قَمه بر کمر میبسته و با همان حال به درس میرفته است. آن طور که خودش در «مقدمه سعادات ناصری» گفته، مروجان شیخیه و فرزندان سید کاظم رشتی، اراذل و اوباش را تحریک کرده و در ماه رمضان نیمه شب، چند نفری به او حمله کرده و مجروحش کردند و او با قَمه از خودش دفاع نموده است، و با وجود ضعفِ بیماری و زخم و جراحت در همان ساعت، یکی از آنان را هم کُشته است که خودش این را امداد غیبی امام حسین علیه السلام میداند. با فرقه بابیه نیز درگیر بوده و به نقلی زخمی از آنان نیز بر چهره داشته (المآثر و الآثار، ج۱، ص۱۸۹).
اینکه گفتهاند ایشان در بحثهای علمی به همبحثش تا حدی تند میشده که گاهی با قمه به او حمله میکرده یا با او درگیر میشدهست (مذاهب و فلسفه آسیایی، کنت دوگوبینو، ترجمه فرهوشی، ص۹۱-۹۴)، جای تردید دارد و شاید قمهبستن روی کمر موجب چنین نگاهی شده است، اما تندی و خشم ایشان در بحث با استادش و دیگران را نمیتوان انکار کرد. (برای نمونه: قصص العلماء، ص۲۶۶ باب احوالات ملای دربندی، که گزارشهای دیگر نیز مؤید آن است.)
سفرش به سبزوار، در دورهای بوده که ملاهادی سبزواری فیلسوف مشهور، از مشاهیر آن دیار بوده، و ملای دربندی با ایشان دیداری میکند و اختلاف علمی آنان بالا میگیرد، ملای دربندی روی منبر انتقاداتی به فلسفه و فلاسفه میکند و منبرش خلوت میشود، از سببش که میپرسد، میگویند تو به ملاهادی طعن کردی و مردم را خوش نیامد؛ اما ظاهراً در نهایت با تمام اختلافات، رفاقتی بینشان برقرار میشود. (مرآه الشرق، نشر قم، ج۲، ص۱۳۲۷) دربندی، اهل زهد و سادهزیستی بوده و به شاه و اطرافیانش به دلیل تجملگرایی اعتراض و طعن میکرده است.
مشهورترین اثر ملای دربندی اسرار الشهاده، درباره شهادت امام حسین(ع) است. بسیاری از اهالی منبر به این کتاب اقبال داشتهاند، و به دلیل نقل برخی مطالب بیسند، از سوی عالمان مورد انتقاد جدی قرار گرفته است. از آن جمله اثر نیمه دوم اثر رسول جعفریان با عنوان ملاآقا دربندی و مقتل نگاری، و مقاله محسن رفعت، فاطمه ژیان، «بررسی و نقد روایتانگارهها و گزارههای متفرد عاشورایی در أسرار الشهاده ملاآقا فاضل دربندی» است که ناسازگاری برخی روایات جدیدش را با سنّت، عقل، عرف، عقاید یا وقایع مسلّم یا روایات تاریخی دیگر بررسی کردهاند. مقاله اخیر برای آشنایی با بیاعتباری کلی و اسطورهای بودن مقتل دربندی مفید است؛ گر چه برخی نقدهای آن دقیق نیست. مثلاً حضور فضه در کربلا را از منفردات دربندی شمرده، در حالی که در حکایتی ضعیف در کافی کلینی نقل شده است. در اینجا برخی اشکالات کتاب را با محوریت اشکالات مبانی دربندی بررسی میکنیم.
سیرۀ عمومی دربندی در عزاداری
منبر دربندی گیرا و شلوغ بوده و از مجالس بزرگ و پُراَشک محسوب میشده است (مرآه الشرق، نشر قم، ج۱، ص۱۶۳). مدتی در تبریز منبر میرفته و استقبال خوبی از منبرش میشده و گفته شده شب تاسوعایی چند مریض لاعلاج در مجلس روضهاش شفا گرفته بودند (اجساد جاویدان، مهدی پور، ص۲۳۶) روی منبر هنگام ذکر مصیبت، عمامه بر زمین میزده و گریبان چاک میکرده و بر سر و صورت میزده و جزع مینموده و روز عاشورا لُنگ میبسته و گِل بر بدن میمالیده و با همان حال منبر میرفته. (الفوائد الرضویه، نشر قم، ج۱، ص۱۰۷؛ المآثر و الآثار، ج۱، ص۱۸۹؛ قصص العلماء، باب احوالات ملای دربندی) و بنا بر نظر بسیاری، این حالات وی از شدت خلوص و مودت و محبت بوده است و به این مسئله شهرت داشته که محدث نوری با آن حساسیت، در لؤلؤ و مرجان درباره وی چنین تعبیری آورده: «فاضل دربندی از علماء مبرزین و افاضل معروفین و در اخلاص به خامس آل عبا علیهم آلاف التحبه و الثناﺀ بینظیر بود.» و سید حسن صدر درباره وی نوشته: «حب او به سیدالشهدا علیه السلام شدید بود و گاهی روی منبر هنگام نقل مصائب، از کثرت جزع و لطم، غش میکرد.» (تکمله امل الآمل، ج۲، ص۹۳)
ایشان در ترویج و تقویت قَمهزنی بسیار کوشیده و به همین دلیل با برخی علمای عصر خود اختلاف و گفتگو پیدا میکند و برخی از فضلای عصرش به او انتقاد میکنند؛ چراکه ملای دربندی تا مرز وجوب، بر قمهزدن تأکید داشته است. این ویژگیها در شلوغی و شهرت منبرهای ایشان بسیار مؤثر بوده، زیرا بسیاری از عزاداران اینگونه حالات و رفتار را دوست داشتند و سبب استقبال فراوان از مجالس ایشان شد.
دربندی مراسم عزاداری را سبب نشر اسلام میداند. از آنجا که در عصر قاجار، تعزیه و شبیهخوانی رواج داشته، خصوصا در تهران افراد خارجی هم حضور داشتند که عزاداری را میدیدند و گزارشهایی از آن نقل میکردند. لذا وی مینویسد: «أیضا به سبب برگزاری مراسم عزاداری، دین اسلام منتشر شده و اخبارش بواسطه ایلچیها و سُفراء دولتهای مختلف، در نقاطی چند نقل میگردد.» (ج۱، ص۲۰۷) این نکته شواهد بسیاری دارد، چه اینکه در مناطق دورافتاده، ممکن است مردم چندان از مسائل دین آشنایی نداشته باشند، اما با واقعه کربلا آشنا و چه بسا اهل اقامه عزا هستند.
ایشان نیز مانند بسیاری از علمای ما، به حفظ آداب و رعایت احترامِ مجالس عزاداری حساس بوده، و از اینکه افرادی در این مجالس بنشینند و مشغول خورد و خوراک شوند و قلیان بکشند، گلایه کرده، و با توجه به اینکه در این مجالس همیشه جمعی از ملائکه و جمعی از ارواح انبیاء و اوصیاء و جمعی از ارواح قدیسه هستند، خواسته است که حاضران در این مجالس مراعات کنند. به ویژه که وقتی این مراسم در مساجد هست، باید بدانند که در هر مسجدی قطرهای از خون امام حسین علیه السلام هست». (مجلس و مقام پنجم سعادات ناصری) البته جمله اخیر دربندی نیازمند مستند است.
گفتنی است البته توجه به آداب جلسات عزا دغدغهی بسیاری از بزرگان و دلسوزان مکتب، خصوصا در مجالس عزاداری بوده و برای نمونه از لزوم توجه حداکثری به مواعظ و مصائب در جلسات، پرهیز از هرکار زائد و مراعات آداب روضه و اصالت آن فراوان گفتهاند (برای نمونه: أرمغان هند و پاک، مرتضوی لنگرودی، ص۶؛ کبریت أحمر، چاپ تهران، ص٨٩؛ بیشتر مواضع کتاب لؤلؤ و مرجان محدث نوری)
تسامح دربندی در روایتگری
ملای دربندی با وجود فضل و نیز سوز در عزا، در بحث مقتل و نقل مصائب، عالِمانه و دقیق عمل نکرده و به دلیل تسامح زیادی که داشته، بسیاری از اخبار ضعیف و گزارشها نامعتبر و بعضا تحریف یا جعل شده را نقل و یا تأیید کرده، همچنین برخی خواب و خیالها و زبان حالها را به عنوان روضه نقل نموده، و خودش نیز در مواردی تأویلات عجیب و غریب دارد که اشاره خواهد شد.
نمونه انتقادات عالمان از روش دربندی
از میان معاصران دربندی، تنکابنی (م ۱۳۰۲ق) ترجمۀ مفصلی از دربندی به دست داده و از فضل و زمینههای علمی او و البته از تندی او و گستردگی روایات ضعیف و جعلی در اسرار الشهداه گفته است (قصص العلماء، ص۲۶۴-۲۷۷ باب احوالات ملای دربندی). محدث نوری (م ۱۳۲۰ق) نیز مفصلی بر دربندی دارد که به جهت تفصیل و اهمیتش در ادامه میآید. شاگرد نوری، محدث شیخ عباس قمی (م ۱۳۵۹ق) چنانکه اشاره شد، در «الفوائد الرضویه» پس از اینکه ایشان را عالِمی محقق و مدقق میخواند، اشاره میکند که «مطالبی در باب مصائب و مقتل نقل کرده که اعتبار ندارد و قابل اعتماد نیست.» (ج۱، ص۱۰۷، نشر قم) درست است که این نکته را فقط ایشان نگفته، اما نظر ایشان حائز اهمیت است.
عبدالله مستوفی (م ۱۳۲۹ق) نوشته است: «تا قبل از کتب ایشان، وعاظ و مرثیهخوانان با علم و اعتبارسنجی نقل مصائب میکردند و همه با ضابطه روضهخوانی مینمودند، اما پس از رواج کتب ایشان، منابر و روضهها پر شد از اخبار نامعتبر، و مجالس روضه خوانی وقار و حالت سابق را نداشت.» (شرح زندگانی من، مستوفی، ج۱، ص۲۷۶) البته این کلام ناگزیر در محدودهای خاص صادق است. ولی در مجموع شواهد زیادی آن را تأیید میکند (برای نمونه: ملاآقا دربندی و مقتل نگاری، ص۱۵۷-۱۵۹).
محمدباقر بیرجندی (م ۱۳۵۲ق) از اعتماد به کتاب دربندی تحذیر داده است (کبریت احمر، ص۱۱۰). آقا بزرگ تهرانی (م ۱۳۸۹ق) پس از اینکه ملای دربندی را عالِم و فاضل میخواند، تصریح میکند که مطالب کتابش معتبر نیست و به دلیل شدت تسامح و از روی سادگی و خلوص، مطالبی نقل کرده که یا از مجاهیل است و یا اعتبار و قوت ندارد: «… من شده خلوصه و صفاء نفسه نقل فی هذا الکتاب أمورا لا توجد فی الکتب المعتبره و انما أخذها عن بعض المجامیع المجهوله اتکالا على قاعده التسامح فی أدله السنن مع أنه لا یصدق البلوغ عنه بمجرد الوجاده بخط مجهول، و قد تعرض شیخنا فی اللؤلؤ و المرجان إلى بعض تلک الأمور فلا نطیل بذکره.» (الذریعه إلى تصانیف الشیعه، ج۲، ص۲۷۹، ش۱۱۳۴)
از میان فقیهان امروز، نیز برای نمونه سید موسی شبیری زنجانی درباره ملاآقا دربندی مینویسد:
«…این مطلب متداول است که نجاشی در مواردی مثلاً _ درباره یک راوی _ میگوید: «ضعیفٌ» ولی «له کتابٌ معتمد.» ممکن است بعضی از روایات یک راوی راجع به مباحثی مانند فضائل و مثالب و امثال آنکه خیلی احساسی بوده و معتبر نباشد، ولی روایاتی فقهی او معتبر و مصدر عمل باشد…هر چند ممکن است که برخی روایات او راجع به مسائل اعتقادی و امثال آن به جهت تسامحش، متّبع نباشد، ولی روایات فقهی او مصدر عمل و معتبر میباشد… برای مثال، فاضل دربندی از اتقیاءِ علماء بوده و حتی خودش را از شیخ انصاری، بالاتر میدانسته است، البته در فقه و اصول در حدّ شیخ نبوده است، ولی جامعتر از شیخ بوده؛ ولی کتاب «اسرار الشهاده» را نوشته است که هیچ مورد قبول نیست. البته در وثاقت ایشان حرفی نیست و روایات فقهی او متّبع است، ولی در برخی مواردی که خیلی محل تسامح است مانند مراثی و امثال آن و اشخاص زود اعتقاد پیدا میکنند، مانند همین کتاب اسرارالشهاده، مورد قبول واقع نشده است.» (خارج فقه، شبیری، کتاب البیع، ج۲، ص۸۳۸)
برخی نیز در موضعی محتاطانه از نسبت تحریف به دربندی تحذیر داده و بر لزوم نقض اشکالات قطعی کتابش اکتفا کردهاند (معارف دین، صافی گلپایگانی، ج۲، ص۴۰۵). پژوهشهای امروز و نمونه مباحث آتی برای قضاوت در این باره راهگشا است.
همچنین، رسول جعفریان در پژوهش خود نشان داده دربندی به دلیل نقل و اصرار بر برخی مطالب عجیب و غریب، مورد انتقاد برخی از علمای عصر خود واقع شده بود، و در دورههای بعد نیز عدهای دیگر از علماء مسیر انتقاد را ادامه دادند. وقتی دربندی بجای اعتبارسنجی مطالبش، علمای منتقد خود را احمق و جاهل خطاب میکرده و تعابیر تند و غیرمنصفانه به کار میبست (ملاآقای دربندی و مقتل نگاری، ص۱۵۲-۱۵۶). طبیعیست که برخی منتقدین هم مانند خودش رفتار میکردهاند. ضمن اینکه منتقدان انصاف را در حقّ ایشان رعایت کرده و علم و فضل و إخلاص او را متذکّر شدهاند، اما دربندی بسیاری از علماء را تنها به دلیل اینکه تأویلات و مبنایش را نپسندیدهاند احمق و جاهل نامیده، و این منصفانه نیست.
کلام میرزا حسین نوری درباره وجود مجعولات در مقتل دربندی (اسرار الشهاده)
«به خاطر دارم در ایام مجاورت کربلای معلی و استفاده از علامه عصر خود شیخ عبدالحسین طهرانی (طاب ثراه) که در تبحر و فضل و اتقان عدیل نداشت، سید عرب روضه خوانی از حلّه آمد و پدرش از معاریف این طایفه بود و اجزاء کهنه ای از میراث پدر داشت. خدمت شیخ استاد آورد و غرضش استعلام اعتبار و عدم اعتبار آن بود و آن اجزاء را اوّل و آخر نبود و در حاشیه آن نوشته بود که این از مؤلفات فلان -و یکی از علمای جبل عامل از تلامذه محقق صاحب معالم را اسم برده بود. چون در تراجم حالش مذکور بود؛ مراجعه نمود. اصلاً در مؤلفاتش اسمی از مقتل نبرده بودند. و چون در خود اجزاء مطالعه کردند؛ معلوم شد که از کثرت اشتمال آن بر اکاذیب واضحه و اخبار واهیه، احتمال نمیرود که از مؤلفات عالمی باشد. پس آن سید حامل اجزاء را نهی فرمود از نشر آن و نقل از آن.
لکن بعد از چند روزی به مناسبتی مرحوم فاضل دربندی آقاخوند ملا آقا مطلع شد و آن را از آن سید گرفت و چون مشغول تألیف کتاب «اسرار الشهاده» بود؛ روایات آن اجزاء را متفرقا در آن کتاب درج کرد و بر عدد اخبار واهیه و مجعوله بیشمار آن افزود و برای مخالفین ابواب طعن و سخریه و استهزاء باز نمود. و همتش او را به آن جا کشاند، که عدد لشکر کوفیان را به ششصد هزار سواره و دو کرور پیاده رساند. و برای جماعت روضه خوانان، میدانی وسیع مهیا نمود که هر چه کُمیت نظر را در آن بتازند به آخر نرسانند، و در بالای منابر با نهایت قوّتِ قلب، مستند ذکر کنند که فاضل دربندی چنین فرموده.
فاضل مذکور از علماء مبرزین و افاضل معروفین و در اخلاص به خامس آل عبا علیهم آلاف التحیه و الثناء بینظیر بود و لکن این کتاب در نزد علماء فن و نقادین احادیث و سیر، بیوقع و بیاعتبار، و اعتماد بر آن، کاشف از خرابی کارِ ناقل و قلت بصیرت اوست در امور. با آنکه خود در آن کتاب، تصریح به ضعف روایات آن اجزاء و ظهور علامات کذب و وضع در آن کرده، و لکن برای نقل آنها در آن کتاب عذری خواسته که در خرابی با روایات اجزاء شریک است. و از مطالب عجیبه آنکه برای خودم مرحوم مذکور مشافهۀ نقل کرد: که من در ایام سابقه شنیدم که فلان عالم گفت یا روایتی نقل کرد که روز عاشورا هفتاد ساعت بود. و من در آن وقت آن را غریب شمردم و متعجب شدم از نقل آن، و لکن حال که تأمل در وقایع روز عاشورا کردم خاطر جمع یا یقین کردم که آن نقل راست است و آن همه وقایع نشود؛ مگر در آن مقدار زمان. این حاصل فرموده ایشان است. به جهت طول زمان، عین الفاظ ایشان به خاطر نمانده و در آن کتاب نیز از آن تقویت کرده و از این فقره پی به سلیقه ایشان باید برد.» (لؤلؤ و مرجان، میرزا حسین نوری، ص۲۵۰-۲۵۲)
زمینههای نقلی تألیف اسرار الشهداء و مشکلات آن
عصر قاجار، اوج تسامح در مقتلنویسی و مقتلخوانی بود و کتب زیادی در این زمینه تألیف شد؛ «مُحرق القلوب» تألیف ملامهدی نراقی، که میتوان گفت متأثر از «روضه الشهداء» کاشفی بود و تا حدی الگوی ملای دربندی واقع شد، از مواردی است که مؤلفش در مقدمه کتاب به تسامح تصریح کرده و به دلیل نقل اخبار نامعتبر، صدای بسیاری از علماء را بلند کرده بود که عالِمی چنین درسخوانده، چرا باید مانند عوام کتاب بنویسد؟! میدانیم که ملامهدی نراقی محضر جناب وحید بهبهانی و شیخ یوسف بحرانی رحمهماالله را درک کرده بود و از او انتظار چنین تسامحی نمیرفت.
از آنجا که ملای دربندی سالهایی از طلبگی خود را در قزوین گذارنده بود، فضای علمی قزوین در سبک نوشتاری و فکری او اثر گذاشت؛ زیرا خاندان «برغانی» که ملای دربندی شاگرد آنان بود، در قزوین فعالیت و شهرت داشتند. کتاب «مخزن البکاء» اثر ملا محمد صالح برغانی، از کتب مشهوری بود که با نشر و استقبال زیادی مواجه شد. مؤلف تصریح کرده که آن را جهت بکاء و ابکاء نوشته، لذا خالی از تسامح نیست؛ اما باز از جهت اینکه منبع و مصدر اخبارش را مشخص کرده، یک سر و گردن بالاتر از کتب مشابه بود، و به همین دلیل محدث نوری مانند کتب دیگر به این کتاب انتقاد نکرد، اما متذکر شد که باز بهتر بود همین مقدار اخبار نامعتبر را هم ذکر نمیکرد، زیرا همه خوانندگان، اهل علم و تشخیص نیستند. (لؤلؤ و مرجان، ذیل عنوان: مفسده بیتوجهی در نقل)
این سبک مقتلنویسی نوعی الگو برای ملای دربندی محسوب میشد. و البته، طرفداران زیادی داشت، مثلا پیشتر «منتخب طریحی» نیز از این دست بود که از اواخر صفویه به قاجار رسید، ولی با «قمقام زخار» فرهادمیرزا که در عصر قاجار تألیف شد، قابل قیاس نبود، زیرا فرهادمیرزا کتابشناس و تا حد زیادی مقید به اعتبارسنجی بود، لذا این اثر در آن دوره مورد توجه واقع شد. ملای دربندی با الگوبرداری از نوع نگارش کتب مذکور، دست به قلم برد و با سبکی خاص و متمایز از دیگران، مشغول تألیف اسرارالشهادات شد، که ترکیبی از روایات و گزارشها تاریخی، و مشهورات بیسند، و تأویل و تقسیر میباشد. جعفریان نمونههایی از منابع اثرگذار بر دربندی را معرفی کرده است (ملاآقا دربندی و مقتل نگاری، ص۱۰۱-۱۲۲).
این اثر، بیشتر معمایی – عاطفی است، تا علمی – پژوهشی؛ فضای کتاب، فضای اسرارآمیز و حزن و تأویل است که مؤلف همه را با مبنای خود جلو برده و در تأویل (و به قول خودش) کشف برخی اسرار، گاه سخنان عجیب و حتی ناپسندی گفته که خواهد آمد. ایشان سه کتاب در باب مقتل دارد که معروفترینشان «اکسیر العبادات و اسرار الشهادات» به زبان عربی است، «سعادات ناصری» ترجمه بخشهایی از اسرارالشهادات است، که به نام ناصرالدینشاه بود و ملای دربندی این کتاب را برای او تألیف کرد. «جواهر الایقان» نیز یک دوره مقتل فارسی است.
در این میان، اسرارالشهادات به دلیل تفصیلی بودنش بیشتر مورد توجه بوده و خود دربندی تأکید دارد این کتاب متمایز از کتب دیگر است و محققانه و مدققانه با زحمت فراوان تألیف شده و نظیرش کم است. جالب اینکه دربندی در این کتاب تصریح کرده، کتاب را بر اساس خوابی که در آن، پدرِ همسرش از طرف معصومین علیهم السلام وی را مأمور به نوشتنش کرده، مینویسد. ایشان میگوید: پدر زنم مردی ثقه و صالح بود که نامش محمد تقی ایروانی است. (اسرار الشهادات، ط _ شرکه المصطفی، ج۱، ص۶۲۶)
وقتی برخی انتقادها به این کتاب شکل گرفت، دربندی قبول نمیکرد که اخبار نامعتبر را نقل کرده و میگفت از منابع اصیل و دقیق نقل نموده و کتابش را اثری بزرگ و منحصر به فرد میدانست و معتقد بود باید برای آن، اجازه روایت هم صادر کند! لذا در مقدمه «اسرارالشهادات و سعادات ناصری» از خوانندگان و ناقلانِ کتاب میخواهد که: «درباره مطالب کتاب، امانت را رعایت کرده و مطالب را کم و زیاد نکنند تا سبب دروغ و نقصان در مقام معصومین علیهم السلام نشود، و اگر مطلبی را نفهمیدند روی منابر نقل نکنند و از اهل فن بپرسند تا واضح شود، و انتحال و سرقت علمی نکنند و مطالب کتاب را جز به مؤلف، به شخص دیگری منتسب نکنند تا زحمات مؤلف به باد فنا نرود.» و در «جواهرالایقان» شرط کرده که روضهخوانها مطالب کتاب را همانگونه که هست نقل کنند و تقطیع ننمایند.
گونههای مطالب بیپایه در مقتل دربندی
تاریخ عرصه یافتن است، نه بافتن. در این راستا، ناگزیر از مراجعه به معتبرترین منابع و مواجهه انتقادی با روایات در راستای تاریخگذاری و فهم روایاتایم.
ملاآقای دربندی و اهتمام به مجعولات عوام
محدث پرتلاش، میرزا حسین نوری و به تبع ایشان استاد مطهری نمونههای بسیاری از متفردات دربندی را که خلاف ضروری تاریخ است ذکر کردهاند. مانند: کشته شدن ۲۵ هزار نفر به دست عبّاس و ۳۳۰ هزار نفر به دست امام حسین علیه السلام و یا قصّه پردازى در باره چگونگى بیرون آمدن امام حسین علیه السلام از مدینه که به زىّ پادشاهان شبیه کرده، و به تعبیر محدث نوری هر سطر آن مشتمل بر چند دروغ است. (نک: لؤلؤ و مرجان، ص۲۶۲ و ۲۶۳) و یا ارائه رقم ۱/۶۰۰/۰۰۰ نفرى براى سپاه عمر سعد (نک: حماسه حسینى، ج۳، ص۳۹) جعلیاتی که به تمسخر واقعه عاشورا شبیهتر است؛ تا روضهخوانی.
ما نیز در اینجا نمونههایی را ذکر میکنیم، که از خلال آن روش پرآسیب دربندی در جمع روایات بهتر فهمیده میشود:
– ابلیس در روز عاشورا از خداوند خواست که حرارت خورشید را هفتاد برابر کند و خدا دعایش را مستجاب کرد و ابلیس برای آنکه نسوزد از کربلاء گریخت! این قصه بیاساس را دربندی از زبان شخصی مجهول نقل میکند و به توجیه و تأویل آن میپردازد. (اکسیر العبادات فی اسرار الشهادات، شرکه المصطفی، ج۲، ص۷۶۰)
– افتادن نامه ای از آسمان در روز عاشوراء که امام را بین شهادت و زندگی مخیّر کرده بود. دربندی این قصه را به تفصیل از «بعض» نقل میکند و میگوید حتما روایتی دیده که چنین نقل کرده! (اکسیر العبادات، ج۲، ص۷۶۱)
– امام حسین ع پس از شهربانو با شاه زنان خواهر او ازدواج کرد و از او صاحب دختری به نام زبیده شد. زبیده را در کربلا به عقد قاسم درآورد و در همان جا قاسم و زبیده هم بستر شدند و زبیده آبستن شد. زبیده به ری آمده و فرزندش متولد شده و نام او را قاسم ثانی گذاشته اند. قاسم سپس در شمیرانات بر ضدّ بنی امیه قیام میکند و در همان جا به شهادت میرسد. سر قاسم بن الحسن شهید کربلا را هم به ری آورده اند و در کوچه و خیابان با آن بازی میکرده اند و همان جا دفن کرده اند. دربندی چنانکه خود معترف است این توهمات را از زبان عوام تهران یا کتابهایی امثال کتاب خود گرفته است. (اکسیر العبادات، ج۲، ص۳۸۷-۴۱۵)
جالب آنکه مستوفی دربارۀ دربندی نوشته:
«یکروز نزد معتمد الدوله فرهاد میرزا رفته اظهار عقیده کرده بود که امامزاده قاسم که مقبره او در بالاى تجریش واقع است، مدفن سر قاسم بن حسن شهید روز عاشوراست که از کوفه آورده اینجا دفن کردهاند. معتمد الدوله شاهزاده بااطلاع دقیق البته زیر بار این حرف نرفته، از او مستند این دعوى را خواسته است. آخوند سندى براى این گفته نداشته ولى قرآنى از بغل خود بیرون آورده گفته است «به این قرآن قسم که این قبر، مدفن سر قاسم بن حسن، شهید وقعه طف است.» (شرح زندگانى من، عبدالله مستوفی، نشر زوار، ج۱، ص۲۷۶)
تذکر: چنین نقدهایی ابداً در راستای سبکتر کردن بار مصیبتها نیست، و نادرست بودن مطالب مورد اشاره به این معنا نیست که مصائب بزرگ نبوده و صرفاً بعضی کمدقتان و تحریفگران آن را در این حد بزرگ کردهاند. بلکه عظمت این مصیبت فراتر از معرفت ماست، و این امثال فضای خیالی گفتههای امثال دربندی است که چهره عاشورا و مصائب آن را مخدوش میکند. تلاش برای انضباط در روایتگری و پیراستن منابع از زوائد متأخر، نه تنها خللی به حقائق وارد نمیکند، بلکه قدمی در راستای تحکیم آن و فهم بهتر است.
نشستن تحلیل به جای نقل
گذشت که آقا بزرگ تهرانی نیز کتاب دربندی را بیاعتبار شمرده؛ اما ضعف مقتل دربندی را با خلوص او پیوند داده است. با اینحال، پذیرش توجیهات ایشان در تبرئه خود دربندی با موانعی مواجه است، و ظاهراً در تحلیل مشکلات روش او کاستیهایی دارد. معلوم نیست شدّت خلوص و صفاء نفس چه ملازمتی با نقل مطالب مجاهیل و مجعولات دارد؟! و یا قاعده تسامح در ادله سنن، چه ربطی به نقل حوادث تاریخی دارد؟
وانگهی دربندی تنها مطالب ساخته دیگران را نقل نکرده؛ بلکه بنا بر قرائن متعددی، خود او نیز در شکلگیری برخی مطالب و انتساب آن به ائمه ع نقش داشته، و به نظر میآید مبانی ویژهاش در این راستا اثر داشته است. ابتداییترین قرینه بر این مطلب در تصریحات و توجیهات خود دربندی در این زمینه است. ملاآقای دربندی به بهانه تحلیل عقلی و استنباط از قواعد کلی، حوادثی ذکر کرده که به اعتراف خودش هیچ جایی ذکر نشده است؛ از جمله اینکه مینویسد:
وقتی سیّد الشهداء ع ندای «هل من معین» سر داد، خداوند پاسخ داد: «لبیک لبیک حجتی علی جمیع خلقی فانا ناصرک و معینک» و خود دربندی میگوید: «لم یصل فیه خبر خاص الا انه مما یستنبط من ملاحظه جمله من الآیات العامه!» (دراین باره روایت خاصی نرسیده ولی از ملاحظه برخی آیات عام میشود استنباط کرد!» سپس مدّعی میشود که پس از خداوند، رسول خدا و امیرالمؤمنین و ارواح انبیاء و ملائکه لبیک گفتند. و شگفت تر از همه آنکه مینویسد: در این هنگام بدنهای شهیدان تکان خوردند و لرزیدند و برخی نشستند و برخی ایستادند و گفتند: «لبیک لبیک یابن رسول الله مرنا بالقیام حتی نجاهد بین یدیک مره اخری» و سپس باز هم تصریح میکند که هیچ نقلی در این باره وجود ندارد و آن را استنباط کرده است! و مدعی میشود که این گونه استنباطها برای حاملان علوم و کسانی که مهارت دارند جایز است! و سپس میافزاید: علی اصغر وقتی ندای «هل من معین» را شنید؛ قنداق را پاره کرد و خود را بر زمین انداخت و گریست و ضجه زد! و باز هم تصریح میکند که این را با همان استنباط خود فهمیده نه آنکه روایتی دیده باشد و مدّعی الهام غیبی نیز میشود. (اکسیرالعبادات فی اسرار الشهادات، شرکه المصطفی، ج۲، ص۷۵۳-۷۶۰)
متأسفانه این قضایا پس از او به عنوان روایت در منابر نقل شده است.
دیگر اینکه در نمونهای ملا آقای دربندی پس از آنکه اعتراف میکند عروسی قاسم در روز عاشوراء را هیچ نقل معتبری -ولو با تعریف گشاده خودش- نیافته؛ هفت قرینه ذوقی و ضعیف بر وقوع آن ذکر میکند. نخستین قرینه ای که ذکر میکند چنین است:
«إنّ کمالیه المصائب و تمامیه محنه آل الله و اهل بیت رسول الله (ص) فوق التمامیه و الکمالیه قاضیه بوقوع هذه القضیه أیضاً» (اکسیر العبادات، ج۲، ص۳۸۷)
یعنی چون مصیبت و رنج اهل بیت ع در نهایت کمال است؛ حتماً باید این قصّه هم رخ داده باشد!
این اصل تأسیسی آقای دربندی نیز منجر به این میشود، هر مصیبت دروغی را به اهل بیت ع نسبت دهیم، یا هر مصیبت دروغی را که نقل شد، باور کنیم؛ زیرا کمال مصیبت اهل بیت ع اقتضا دارد هر حادثه غم باری که ما در ذهن و خیال ما آید، برای آنها رخ داده باشد!
اما از تتبع در حکایات شفاهی و سخنان مکتوب ملای دربندی، بعید است بتوان اشکالات روش روایتگری ایشان را به خاطر اموری مانند خلوص و صفای نفس دانست؛ بهویژه با نوآوری ایشان در مبانی پرآسیب، و نیز خودستائیهای ایشان که در آثارش بسیار زیاد است. از آن جمله او به تفصیل کتب خود را در غایت اتقان و الهام الهی میداند (اکسیر العبادات فی اسرار الشهادات، دربندی، شرکه المصطفی، ج۱، ص۴۲-۴۴). دربندی ضمن تعریف و تمجید از خود و کتاب اکسیر العبادات میگوید در خواب دیده، در نوشتن کتاب پر از آسیب اسرار الشهاده از عالم غیب به او مأموریت داده شده است. (اکسیر العبادات فی اسرار الشهادات، شرکه المصطفی، ج۱، ص۴۶) حکایات متعددی از اظهار فضل ایشان بر فقهای عصرش در این باره در خور توجه است.
داستانسازی بهخاطر اتکا به حافظه: نمونهای از روند تحریف
پیشتر جعفریان نمونههایی از تصویرسازی داستانی و وصل کردن برخی اخبار تاریخی ارائه کرده است (ملاآقا دربندی و مقتل نگاری، ص۱۶۱-۱۶۷). البته این رویکرد نزد برخی روضهخوانان رایج است. اما در عرصه مقتلنویسی و خاصه وقتی که ادعای برتری بر دیگران وجود دارد، جا دارد، نویسنده کمال دقت را در نقل عین مطالب منابعش را داشته باشد. مطلبی که متأسفانه در اسرار الشهاده رعایت نشده است.
روایات ضعیف اسرار الشهاده دربندی اقسام مختلفی دارد که از جمله آنها «وهمیّات» مؤلف است. مؤلف در موارد متعدّد به حافظه یا وهم خود ارجاع میدهد و میگوید: «در ذهنم هست که در جایی خوانده ام یا شنیده ام که …» بدیهی است که کاربرد مکرّر این شیوه، اعتبار کتاب را مخدوش میکند و آن را از صورت یک اثر تحقیقی خارج میسازد. امّا سستی مطالب کتاب وقتی روشنتر میشود که میبینیم مؤلف حتی در استناد به متداول ترین کتب هم همین شیوه را به کاربرد برده است! تا آن جا که با اتکّاء به ذهن خود حدیثی را به روضه کافی –که از متداولترین کتب شیعه است- نسبت داده که اگر زحمت اندکی به خود میداد و به این کتاب مراجعه میکرد؛ درمییافت که چنین حدیثی در آن نیست.
جالب آنکه دربندی این حدیث خیالی را برای اثبات استحباب تعزیه و شبیه خوانی و به عنوان «دلیل منجز» در مقام احتجاج بر اخباریان به نفع اصولیین آورده است:
«عن ثقه الإسلام الکلینی فی کتاب الروضه من الکافی، ومضمونه ومعناه ـ على ما فی خلدی الآن ـ: أنّ الکمیت الشاعر دخل على الصادق علیه السلام، فقال: یا کمیت، أنشد فی جدّی الحسین علیه السلام. فلما أنشد الکمیت أبیاتاً فی مصیبه الحسین علیه السلام بکى الإمام بکاءً شدیداً، وبکت نسوه الإمام علیه السلام وأهله وحریمه وصِحن فی حجراتهنّ، فبینما الإمام فی البکاء والنحیب، إذ خرجت جاریه من خلف الستر من الباب الذی کان فی سمت حجرات الحرم، وفی یدها طفل صغیر رضیع، فوضعته فی حجر الإمام علیه السلام، فاشتدّ حینئذٍ فی غایه الاشتداد بکاء الإمام علیه السلام ونحیبه، وعلا صوته الشریف، وأعلنت النسوه الطاهرات والحرم أصواتهن بالبکاء والنحیب من خلف الأستار من الحجرات» (اکسیر العبادات فی اسرار الشهادات، شرکه المصطفی، ج۱، ص۱۸۲-۱۸۳)
میتوان احتمال داد که دربندی تعمدی در این تحریف نداشته، و چه بسا دو روایت زیر را در روضه کافی دیده و در وهم خود آنها را ترکیب کرده و به آنها افزوده و از آنها کاسته باشد و به صورت قصه فوق درآورده باشد:
«- عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ: أَنْشَدَ الْکُمَیْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع شِعْراً فَقَالَ «أَخْلَصَ اللَّهُ لِی هَوَایَ// فَمَا أُغْرِقُ نَزْعاً وَ لَا تَطِیشُ سِهَامِی» فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَا تَقُلْ هَکَذَا فَمَا أُغْرِقُ نَزْعاً وَ لَکِنْ قُلْ فَقَدْ أُغْرِقَ نَزْعاً وَ لَا تَطِیشُ سِهَامِی.
– سَهْلُ بْنُ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِی دَاوُدَ الْمُسْتَرِقِّ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ مُصْعَبٍ الْعَبْدِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ قولُوا لِأُمِّ فَرْوَهَ تَجِیءُ فَتَسْمَعُ مَا صُنِعَ بِجَدِّهَا قَالَ فَجَاءَتْ فَقَعَدَتْ خَلْفَ السِّتْرِ ثُمَّ قَالَ أَنْشِدْنَا قَالَ فَقُلْتُ « فَرْوُ جُودِی بِدَمْعِکِ الْمَسْکُوبِ» قَالَ فَصَاحَتْ وَ صِحْنَ النِّسَاءُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الْبَابَ الْبَابَ. فَاجْتَمَعَ أَهْلُ الْمَدِینَهِ عَلَى الْبَابِ قَالَ فَبَعَثَ إِلَیْهِمْ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع صَبِیٌّ لَنَا غُشِیَ عَلَیْهِ فَصِحْنَ النِّسَاءُ.» (الکافی، الإسلامیه، ج۸، ص۲۱۵-۲۱۶)
در هر حال نه چنان قصه ای در روضه ی کافی است تا اخباری آن را بپذیرد و نه این دو روایت ربطی و لو اندک به شبیه خوانی دارد. ضمن اینکه همان قصه وهمی نیز دلالت بر شبیه خوانی به شکل رایج ندارد.
جای تأسف بسیار است که پس از «ملا آقای دربندی» نیز «روضه نویسان» بیآن که زحمت تورّق در «روضهی کافی» را بر خود هموار کنند؛ قصه خود بافته ی دربندی را در کتب خود نقل کرده اند و به این ترتیب این قصّه به مجالس روضهخوانی و محافل روضهنویسی راه یافته و مشهور شده است! برای نمونه رجوع کنید به:
- معالی السبطین، مهدی حائری مازندرانی، ج۱، ص۲۶۰
- البکاء للحسین، محمد حسن میرجهانی اصفهانی، نشر نسیم کوثر، پنجم، ص۳۳۰
- سحاب رحمت، عباس اسماعیلی یزدی، انتشارات مسجد جمکران، سوم، ص۵۴۸
- سلسله مجمع مصائب أهل البیت ع، محمد الهنداوی، المکتبه الحیدریه، اول، ج۱، ص۱۰۸
و …
در اینجا یک بیمبالاتی موجب خلق داستانی جدید شده است. صدها نمونه مانند آن در کتاب دربندی هست، و البته این آسیب منحصر در او نیست، و بسیاری از واعظان و مداحان ما با حفظ ضعیف روایات، و کمی مبالات در نقل، داستانهای جدیدی میآفرینند، و سهلگیران بعدی نیز به نشر آن میپردازند. همیشه برای داستانسازی لازم نیست، جاعل عمداً جعل کند. بیمبالاتی و مراجعه نکردن به منابع اصیل مکتوب خود زمینه آن است که شخص ناخودآگاه روایات جدیدی بسازد.
مکاشفه و خواب به جای نقل
دربندی، در دورهای، دیگر دست از فقه و اصول میکِشد و میگوید که باید فقط از امام حسین علیه السلام نوشت و بس، و نادم است که چرا پیش از این به تألیف کتابی در باب مصائب امام حسین علیه السلام اقدام نکرده، چنانکه در مقدمه و چند موضع از کتاب «سعادات ناصری» به این مطلب تصریح مینماید که خلاصهاش این است: «با الهامات غیبی و رؤیای صادقه عزم بر نوشتن کتاب «اسرارالشهادات» نمودم و این باب را مفیدتر میدانم برای مردم تا علوم دیگر؛ در حین نوشتن کتاب، حالات عجیب و غریب و سنگینی بر من مستولی میشد که گاه از نوشتن عاجز میشدم و از خود بیخود گشته حالاتی خاص به من دست میداد.» و سپس تفصیلا به شرح این حالات میپردازد. به گفته خودش، یکی از این حالات، هنگام نوشتن از لحظات شهادت امام حسین و اسارت اهل بیت ایشان (علیهم السلام) پیش آمده است.
در بخشی از کتاب اسرارالشهادات (ج۱، ص۵۱) به پرسشی قدیمی و مهم میپردازد که چرا امام حسین علیه السلام به کربلا رفت و به شهادت رسید؟ پاسخ سید مرتضی و علامه مجلسی را در این زمینه آورده و هیچکدام را کامل نمیداند! در موضعی دیگر طعنی بر علامه مجلسی نیز دارد، و پاسخ سید مرتضی را هم بر وفق مذاق عامه میداند، و در ادامه خودش میگوید: «شهادت امام، ریشه در میثاقی که خداوند متعال از انبیاء و اوصیاء گرفت دارد.» سپس نکاتی را بیان میکند. و جالب توجه اینکه میگوید: «آنچه من در این باب میگویم، تصریحی از اهل بیت علیهم السلام ندارد و بیشتر با امدادهای غیبی و قدسی تایید میشود!» (ج۱، ص۷۲) وقتی از شیوع عزاداری و آثار آن در مناطقی مانند هند یاد میکند، میگوید که جوکیان و مرتاضان به دلیل ریاضاتی که دارند، برخی از مسائل مخفی و پنهانی را متوجه میشوند، مثلا میبینند که حتی حیوانات، روز عاشورا چیزی نمیخورند، لذا حقیقت عاشورا را در عوالم خود درک میکنند و با عاشورا همراهی میکنند، شاید هم از بزرگان و اساتید خود در این زمینه سفارشهایی دارند. (ج۱، ص۲۳۰)
ایشان درباره مشکیپوشی به یک خواب استناد میکند که در آن، شخصی اهل بیت علیهم السلام را مشکی پوش دیده، و معتقد است میتوان با خوابِ معصومین علیهم السلام حکم شرعی را استنباط نمود زیرا فعل و قول و تقریر آنان در خواب و بیداری حجت است. (ج۱، ص۲۳۱)
در این مختصر نوشتار، بنای بررسی اشکال ملای دربندی و مستندات روایی سید مرتضی و علامه مجلسی نیست (برای نمونه، نک.: کتاب حکمت شهادت سید الشهداء که مستندات علامه مجلسی را گرده آورده است.) واضح است که ملای دربندی در بحث تأویل و تفسیر عاشورا، تا حدی مشرب عرفانی – فلسفی را دخیل کرده، اما نه عرفان مصطلح، بلکه نوعی باطنگرائی و به قول خودش امدادهای غیبی و قدسی.
نمونه مبانی جعلپرور ملا آقای دربندی
پیشتر در زمینه اهتمام ملاآقای دربندی به مجعولات عوام و خلط روایات توسط او نمونه شواهد، و نیز در نقد روش او کلماتی از عالمان و تحقیقات پژوهشگران ارائه شد. و معلوم شد از اشکالات بسیار مهم روش دربندی این است که بسیاری اوقات تحلیلهای خود را که مبتنی بر اصلهای اثباتنشده، و یا حتی باطل است، به جای گزارش تاریخی مینشاند، و یا دستکم از آن برای تأیید گزارشهایی که در منابع نیست بهره میبرد. در اینجا به محورهای رویکرد جعلپرور اخیر اشاره میکنیم:
۱- قاعده کمالیت مصائب
ملا آقای دربندی پس از آنکه اعتراف میکند عروسی قاسم در روز عاشوراء هیچ نقل معتبری ندارد؛ مینویسد:
«إنّ کمالیه المصائب و تمامیه محنه آل الله و اهل بیت رسول الله (ص) فوق التمامیه و الکمالیه قاضیه بوقوع هذه القضیه أیضاً» (اکسیر العبادات فی اسرار الشهادات، ط المصطفی، بحرین، ج۲، ص۳۸۷)
این قاعده باطل مستلزم تاریخسازی بسیار است؛ از جمله اینکه بر اساس آن چه بسا کسی ادعا کند بدنهای مطهر را در چاه نیز افکندهاند، یا نستجیر بالله در کربلا سر دختر بچهها را نیز در آتش یا دیگ جوش هم انداختهاند. بیخود نیست که دربندی ادعای مزخرف سوزانتر شدن خورشید تا هفتاد برابر در کربلا و سه برابر شدن روز کربلا را نیز کرده است (اکسیر العبادات، ج۲، ص۷۶۰). گویا دربندی در نگاه غلوآمیزش جنایات دشمنان مصائب بسیار زیاد اهل بیت ع در کربلا را اندک میشمارد، و خدا را نیز به یاری دشمنان میفرستد. در این فضا حتی اگر کسی بنای جعل یکباره داستان را نداشته باشد، احتمال یا تحلیل طرح شده از سوی هرکس میتواند در طبقه بعد به عنوان روایت پذیرفته شود. اتفاقی که مصادیق بسیار زیاد دارد.
۲- استناد به ولایت مطلقه امامان یا فضائل سید الشهداء ع
برای نمونه، داستان برخاستن اجساد شهداء و پاره کردن علیاصغر قنداقهاش را به هنگام استغاثه امام که هیچ نقل هرچند بیسند و متأخری هم ندارد، با استدلال به ولایت امامان پذیرفته شده است (اکسیرالعبادات، ط المصطفی، ج۲، ص۷۵۷، ۷۵۹)
دربندی به بهانه تحلیل عقلی و استنباط از قواعد کلی، حوادثی ذکر کرده که به اعتراف خودش هیچ جایی ذکر نشده است. از جمله اینکه مینویسد: وقتی سیّد الشهداء ع ندای «هل من معین» سر داد، خداوند پاسخ داد: «لبیک لبیک حجتی علی جمیع خلقی فانا ناصرک و معینک» و خود دربندی میگوید: «لم یصل فیه خبر خاص الا انه مما یستنبط من ملاحظه جمله من الآیات العامه» (در این باره روایت خاصی نرسیده ولی از ملاحظه برخی آیات عام میشود استنباط کرد.) سپس به استناد ولایت، مدّعی میشود که پس از خداوند، رسول خدا و امیرالمؤمنین و ارواح انبیاء و ملائکه لبیک گفتند. و میافزاید: در این هنگام بدنهای شهیدان تکان خوردند و لرزیدند و برخی نشستند و برخی ایستادند و گفتند: «لبیک لبیک یابن رسول الله مرنا بالقیام حتی نجاهد بین یدیک مره اخری» و سپس باز هم تصریح میکند که هیچ نقلی در این باره وجود ندارد و آن را استنباط کرده است. و مدعی میشود که این گونه استنباطها برای حاملان علوم و کسانی که مهارت دارند جایز است!
ایشان سپس ادامه داده مینویسد: علی اصغر وقتی ندای «هل من معین» را شنید؛ قنداق را پاره کرد و خود را بر زمین انداخت و گریست و ضجه زد. و باز هم تصریح میکند که این را با همان استنباط خود فهمیده نه آنکه روایتی دیده باشد و مدّعی الهام غیبی نیز میشود (اکسیر العبادات، ج۲، ص۷۵۳-۷۶۰).
دربندی درچنین مواردی به گستردگی فضائل امامان علیهم السلام نیز برای توجیه مطلبی بیسند استناد میکند (نمونه: همان، ص۷۵۶). درحالیکه فضائل بسیار اهل بیت ع مجوز قیاس و رأی در دین، یا نشاندن تحلیل احتمالی به جای روایات نیست.
گرچه در برخی از این موارد دربندی به مبنای خود در ارائه داستانهایی که در هیچ منبعی (هرچند ضعیف) وجود ندارد اشاره کرده است؛ اما ضرورتی ندارد امثال او همیشه در استفاده از چنین مبانی خود را ملزم بدانند که مبنای خود را شرح دهند. چنانکه وقتی روایات نوظهور ایشان در طبقات بعدی توسط متساهلان خوانده میشود، آنان نیز برای متأثرتر کردن مخاطب، از ذکر مبانی داستان سازی چشم میپوشند، و افسوس که این قضایا پس از او صرفاً به عنوان روایت در منابر نقل شده است.
۳- استناد به مشهور عوام یا منبر روضهخوانان
دربندی مطالب و وقایع بسیاری روایت کرده که در منابع مکتوب نیست، ولی در مواردی مبنای خود را در نقل چنین مطالبی توضیح داده است که رواج آن بر منابر شاهد بر وقوع و مانع از نادرستی آن دانسته است (برای نمونه: اکسیر العبادات، شرکه المصطفی، بحرین، ج۲، ص۳۸۷. سوگند خوردن دربندی بر صحت مطلبی مرتبط یعنی نبرد قاسم بن الحسن در تهران: شرح زندگانى من، عبدالله مستوفی، نشر زوار، ج۱، ص۲۷۶).
در برابر باید گفت شهرت به تنهایی میتواند حاصل شایعهای متأخر باشد. خصوصاً در جایی که غالب افراد اهل بررسی و تحقیق نیستند. بلکه حتی شهرت میان مورخان و عالمان متقدم همیشه دلیل صحت مطلب نیست. چه برسد به شهرت عوام متأخر. براین اساس، عالمان محقق، بسیاری اوقات به مشهور قدما اکتفا نکرده، و خود به بررسیهای تاریخی میپردازند. ذکر مثالهایی از دوره معاصر نیز برای تبیین مطلب مفید است. برای نمونه:
– داستان فتح اندلس به خاطر فساد جوانان در اصل یک رمان بوده، که جمع زیادی از عالمان معاصر آن را تاریخ پنداشتهاند. (جعفریان، قصهای درباره سقوط آندلس و انعکاس آن به عنوان تاریخ)
– بر خلاف تصور رایج، کشتار ۲۱ تیر ۱۳۱۴ معترضین مشهدی در مسجد گوهرشاد در واکنش به قانون یکسانسازی لباس و اجباری شدن کلاه پهلوی برای آقایان بود و نه کشف حجاب خانمها. در قضیه کشف حجاب نیز بنا بر گزارشهای زیادی، مقابله حکومت پهلوی اول بیشتر با چادر بوده است. (توضیحاتی در این باره (https://t.me/azadfekrischool/2594))
– بارها از منابر و سایتهای زیادی شنیده و دیدهایم که فوکویاما در کنفرانسی در اورشلیم گفته است:
«شیعه پرندهای است که افق پروازش خیلی بالاتر از تیررس ما است. پرندهای که دو بال دارد، یک بال سبز و یک بال سرخ. بال سبز مهدویت و عدالتخواهی اوست. بال سرخ شهادتطلبی است که ریشه در کربلا و عاشورای حسینی دارد. شما نمیتوانید انسانهایی را تسخیر کنید که بر این باورند…» (نمونههایی از این دست (https://www.pasokhgoo.ir/node/94836))
اما این مطلب هیچ مستندی ندارد؛ بلکه در مصاحبهای فوکویاما تصریح میکند که ابداً از چنین چیزی خبر ندارد (کلیپ مصاحبه (https://t.me/gholow/468)). عجیب آنکه حتی پس از نشر تکذیبیه و نقدها در برخی سایتها باز همچنان برخی مطلب جعلی را تکرار میکنند.
– داستان زیر تانک رفتن حسین فهمیده گرچه بسیار مشهور شده است، ولی هیچ یک از خانواده و همرزمان او یا اهالی خرمشهر سند متصلی برای این داستان سراغ ندارند.
در میان این دست از مشهورات متکی به جعل معاصر، میتوان از جایگاه افسانهای جابر بن حیان در شاگردی امام صادق ع (https://t.me/gholow2/103)، داستان مکاتبه انشتین و آیت الله بروجردی (که حتی نوهشان نیز باور کرده)، روز میلاد حضرت معصومه س (https://t.me/gholow2/1263)، خاطره جعلی منسوب به کلینتون در پذیرش نقش امریکا در تشکیل داعش (https://t.me/sharafodin_ir/365) و… یاد کرد (نمونههایی دیگر از این دست (https://t.me/Al_Rijal/200)).
همچنین درباره نقلهای شفاهی گفتنی است برخلاف تصور امثال دربندی، نقل شفاهی چندان برای حفظ روایات طولانی، بستری توانمند نیست؛ زیرا برخلاف نقل کتبی، در آن به طور معمول برداشتها، فراموشیها، گزینشها و زیاداتی در ذهن افراد صورت میگیرد که در چند طبقه میتواند موجب تغییرات گسترده در روایات طولانی شود.
حتی اگر فرض گیریم که در حالت خوشبینانه اشخاص بتوانند در هر طبقه ٪۹۰ از روایات پیشین را بدون تغییر و تحریف به طبقات بعدی انتقال دهند، و هر سده را چهار طبقه در نظر گیریم، تنها در حد پنج قرن یعنی ۲۰ طبقه، چیزی حدود ٪۱۲ از روایت بدون تغییر و تحریف بر جا میماند (احتمال نهدهم بهتوان بیست: ۰/١٢=٢۰^۰/٩). البته این محاسبه برای تقریب به ذهن است، وگرنه اگر کسانی مانند جناب دربندی یا برخی عوام سهلگیر روایتگر باشند، گاه یکی دو طبقه برای دگرگونی بیشتر روایت یا تولید داستانهای جدید کافیاست. (و البته در مورد اصل برخی از وقایع و نه شاخهوبرگهای آنها گاهی حفظ شفاهی بیش از ٪۹۰ در چند طبقه از جامعه مشتمل بر افراد ضابط دور از انتظار نیست.)
در آخر در جاهایی که این انگیزههای جعل کمتر است، احتمال جعل نیز پایین، و تحریفات بیشتر حاصل سهو و عوارض انسانی است. اما در جاهایی که انگیزههای (مذهبی، قومی، سیاسی و…) بر جعل یا نشر مطالبی زیاد است، باید حساسیت بیشتری داشت، زیرا اگر با کمتعهدی و مبانی غلط یا توهم عده کمی از آن گروه، گزارشی ایجاد شود، میتواند در سایه تسامح نزد جمعیت زیادی نشر یابد؛ مانند جعل فضائل خلفا، جعل برخی مزارات، عقاید غلو و فرقهای و… . روضههای نوظهور نیز به ویژه در فضاهای احساسی و متساهلانه، جعلشان بسیار محتمل و معمولاً همسو با قرائن دیگر است. پس بدواً اصالتشان ترجیح ندارد.
در ادامه دو نمونه که این مبانی موجب کنار زدن واقعیات فقه و تاریخ شده، به تفصیل بررسی میشود.
۴- بررسی نمونهای در تجویز غنا
همچنین او به استناد سیره فلان شخص حتی به دفاع از غنا، طنبور و نی و طبل و … در عزاداری هم میپردازد (اکسیر العبادات، ج۱، ص۱۹۶). و به همین صورت این روش برخی روضهخوانان را شاهد درستی روایات بیمنبع میگیرد (نمونه، همان، ج۲، ص۳۸۷).
تفصیل مطلب اینکه ملای دربندی به رسم عروسی حضرت قاسم علیه السلام انتقاد کرده که نشان میدهد در آن دوره نیز پررنگ بوده است؛ این رسم هم اکنون در شب ششم محرم، در برخی جلسات با کیفیتی تأسفبار رواج دارد. وی جواز طنبور نوازی در عروسی قاسم علیه السلام را – هرچند سبب رقت قلب و بکاء اهل مجلس باشد – سخت میداند. (ج۱، ص۱۹۳) این نشان میدهد که این رسم، تا چه حد پیش رفته بوده که طنبور مینواختند! سپس پیرامون تسامح و چشمپوشیِ برخی علماء در رسم مذکور مینویسد:
«جمعی از ثقاث نقل کردند که آغا عبدالحسین فرزند وحید بهبهانی، در همدان در مجلس عزاداری حاضر بود که عروسی قاسم علیه السلام را شبیهسازی کردند و طنبور و مزمار زدند، و اهل مجلس به گریه و جزع درآمدند. آغاعبدالحسین هم که بَکاء بود، در آن مجلس به شدت گریست و چشمانش متورم شد و منقلب گشته، پس از مجلس با احدی سخن نگفت و هیچ اعتراضی به طنبور و مزمار ننمود، چراکه در مجلس اشک و حزن امام حسین علیه السلام چنین شده بود.» (ج۱، ص۱۹۳)
و شگفت آنکه به واسطه شخصی، از زبان وحید بهبهانی نقل کرده: «ایشان شخصی مطرب و اهل طنبور و ملاهی را که در مجالس گناه و لهو و لعب فعال بوده را پس از مرگش در خواب دیده که مکانش خوب و در رفاه است. با تعجب میپرسد که چرا باید با آن اوضاع چنین باشی؟ او میگوید در شب عاشورا در خلوت خود عزاداری میکردم و ساز میزدم و میگفتم: شیون و شین است واویلا، قتل حسین است واویلا؛ لذا این حال من از کرامت امام حسین علیه السلام است.» (ج۱، ص۱۹۴) و باز میگوید در مجلس وحید بهبهانی، شخصی مداحی با غناء مینمود، سپس میگوید که به دلیل همین خلوص و صفای باطن و تقوا و زهدِ وحید بهبهانی بود که مورد عنایت قرار گرفت و تمام شاگردانش مجتهد شدند!
انتساب چنین مطلبی به آن عالم که یک مطرب نوازنده را به دلیل گفتنِ یک کلام برای عزاداری آن هم با ساز، اهل نجات بداند، بدون سند روشن منصفانه نیست. دربندی در ابتدا به نواختن طنبور در عروسی حضرت قاسم علیه السلام اشکال کرد، سپس با نقل این مطالب سست و خلاف فقه، ظاهرا سعی در هموار کردن این مسائل دارد و باید نام بزرگانی نیز مانند وحید بهبهانی وسط بیاید تا قابل قبول شود. و خودش نیز دچار تشویش شده و میگوید به راستی حکم این امور در عزاداری چیست؟ سپس میگوید:
«اگر این امور سبب حزن و بکاء شود، من که جرأت نمیکنم نسبت گناه به اهل آن مجلس بدهم و بگویم در آن مجلس حاضر نمیشوم! بلکه میگویم: همه غرق گناهیم، یک حسین داریم!» (ج۱، ص۱۹۶)
فقیهان امامی در رد کردن طنبور و مزمار آنهم به نام عزای امام حسین علیه السلام، تردید نمیکردند، چه رسد به اینکه باب تجری در این امور را با تأویلاتی بگشاید و چنان نشان دهد که موافق نیز هست، یا حداقل مخالف نیست! عجب از ملای دربندی با آن اخلاص و علم که خود را از صاحب جواهر نیز بالاتر میدانسته و «جواهر الکلام» را جزئی از «خزائن الاحکام» خود حساب مینموده و گفته: «مانند آن در خزائن ما بسیار است» و خود را در مقام بالایی میدیده، اینچنین جریانی در مراسمات عزاداری به راه بیاندازد و تأیید و تقویت کند ولو به موردی خاص!
باید پرسید چه توجیهی در جواز طنبور در عزای امام حسین علیه السلام را مدنظر داشتهاند؟! آیا هرچه سبب حزن و بکاء باشد در سیره ایشان جایز بوده؟ آیا همین حزن در موسیقی یکی از علل تحریم یا نهی آن نیست؟ آیا عزای امام حسین علیه السلام قانون و تقدس ندارد که حرام و منهیعنه، در آن حلال و جایز شود؟! آیا روایتی داریم که جواز این مسأله را صادر کرده باشد؟! آیا این همان مبنایی نیست که الحال «برخی» معاصرین میخش را میکوبند؟ که: «برای گریاندنِ عزاداران امام حسین علیه السلام، برخی منهیات جایز میشود.» وقتی یک مبنایی پایهریزی شود، به مرور مصادیق و فروعاتش تکثیر میشود، لذا مثلا یک روز ساز و غناء است، و روزی دروغ، و روزی موردی دیگر؛ آتش این خطر الآن در اطراف ما شعله گرفته و برخی بر شعلهاش میدمند.
تجویز محرمات به استناد به بزرگی امامان و یا به اتکای نقلی مشکوک منسوب به یک عالم، نزدیک شدن به روش تکلیفگریزی غالیان است.
۵- اسقاط تکالیف صوفیانه
معلوم شد که ملای دربندی در آثارش، مطالب فراوانی از نوع ذوقی و عرفانی و باطنی دارند. همانطور که از نام کتاب «أسرار الشهادات» واضح است، مؤلف در این کتاب به دنبال بیان مطالب جدید و رمزگشایی از برخی وقایع است. ایشان همه مسائل را مطابق مبنای خود تبیین و شرح میکند، و بر وفق مراد خود پیش میبرَد. در مواردی موفق بوده که نمونههایی گذشت، و در برخی موارد بسیار پرآسیب عمل کرده است. یکی از عجیبترین تأویلات ایشان، ذیل حوادث شب عاشورا میباشد.
دربندی نه صوفی که مخالف صوفیه بوده است، اما در برخی تأویلات (حتی اگر ناخواسته) کاملا بر مذاق صوفیانه پیش رفته، و مشخص است در تأویل و تبیین، از روش باطنیگری و کشف و شهودی استفاده نموده است. حال به این نمونه دقت کنید:
وی در بحث غربت سیدالشهداء و اهل بیت ایشان (علیهم السلام) و اعلام آمادگی اصحاب برای دفاع از خاندان عصمت و طهارت، به اینجا میرسد که «امام علیه السلام، به زنان فرمودند برای تشجیع اصحاب، از خیمه بیرون بیایند و اظهار غربت کنند و حجت بر همه تمام شود. بعد زنان با حالت عزا و موی پریشان و گریبان چاک زده، بیرون آمده و از اصحاب خواستند تا یاری امام را ترک نکنند و غیرت کنند و از خاندان اهل بیت علیهم السلام دفاع کنند.» (أسرار الشهادات، ط_شرکه المصطفی، ج۲، ص۳۵۷)
در اینجا منظور وی از حضور زنان مقابل اصحاب، یا با صورت باز است، یا احتمالاً با همان حالت موی پریشان و…؛ چرا که اگر غیر از این بود، دلیلی نداشت که بلافاصله بنویسد:
«اگر کسی سؤال کند: چگونه ممکن است که این اتفاق رخ داده باشد؟! آیا شرعا جایز است؟ آیا دلیل خاصی بر جواز این مسئله وجود دارد؟ در جواب میگویم که: این از اسرار ملکوتی و لاهوتی است، و از لطائفی است که هرکسی قادر به فهم آن نیست. بدان که اصحاب حضرت در آن زمان، به درجهای از عصمت رسیده بودند که ملحق به معصومین علیهم السلام شدند. این حالت از شب عاشورا برای آنان محقق شد. کسی هم که به چنین مقامی برسد، خیانت و باطل از او سر نمیزند. آنان از بهترینِ اهل ملکوت بودند. امام حسین علیه السلام میخواست شأن و جایگاه اصحابش را بنمایاند _ که بواسطه امام به درجهای از عصمت رسیده بودند _ لذا در آن ساعت برای زنان به منزله برادر بودند، و این از بالاترین درجات و مقامات است که مقامی با آن برابری نمیکند.
حال ممکن است گفته شود که اصحاب، به زنان نگاه نکردند و از حالت شیون و بکاء متوجه خروج آنان از خیمه شدند، یا از حالات اطفال متوجه شدند که زنان نیز اینگونهاند. یا ممکن است که از إخبار یکی از محارم مانند حضرت عباس و علی اکبر و قاسم علیهم السلام، متوجه حالات زنان شده باشند.
اگر گفته شود: امرِ امام به خروج زنان و تشجیع اصحاب توسط آنان به حالتی که ذکر شد، دال بر این است که اصحاب یقین کامل به شهادت در راه امام نداشتند و دچار ضعف ایمان شده بودند، وگرنه چه نیازی به این کار بود که زنان آنان را تشویق و ترغیب به یاری امام کنند! میگویم: کسی که تأمل کند در مطالبی که گفتم، دیگر سؤال از این مسئله از او ساقط میشود؛ زیرا جواب با توجه به مطالب قبل روشن است. ضمن اینکه تحریص و ترغیب اصحاب به جهاد توسط زنان، سبب قوت قلب و شجاعت آنان میشد، هرچند خودشان این صفت را از پیش داشتند.» (ج۲، ص۳۶۰-۳۶۱)
و در جای دیگر مینویسد: «اصحاب حضرت به دلیل مقام والا و خاص، فانی فی الله بودند و دیگر به این دنیا تعلق نداشته و اهل بهشت شده بودند، لذا غیر أولیالإربه محسوب میشدند، یعنی جزء آن دسته افراد شده بودند که لازم نیست زنان مقابل آنان حجاب داشته باشند.» (ج۲، ص۵۳۳-۵۳۴)
در برابر باید گفت:
آیات و اخبار ما را از تعمق نابهجا و حکم دادن در مسائلی که ضرورت ندارد نهی میکنند (برای نمونه: اخبار ذیل آیه لمائده: ۱۰۱؛ اخبار «دع مَا لَا یَعنِیک»؛ نیز نک.: مقاله «معنا شناسی تعمق در روایات»، فقهی زاده آذرخشی). حال دربندی به مسئلهای ورود کرده که نه تنها ضرورت ندارد، بلکه بحث نوامیس اهل بیت علیهم السلام است. ایشان گزارشی را نقل کرده، بعد برای رفع ابهام و نفی سخافت مطلب، به دست و پا زدن افتاده و بهجای اینکه اصلا ورود نکند یا اعتبارسنجی کند، مطالب زننده و خلاف شرعی گفته و نامش را هم بیان اسرار نهاده! در عجبم! کسی که در اخلاصِ عزاداری زبانزد بوده، چگونه از سیدالشهدا علیه السلام شرم نکرده و این مزخرفات را نوشته و منت نهاده که کشف أسرار کرده! آن هم در موضعی که بسیار حساس و مهم است. اما:
أولا: خوانندهی چنین گزارشی هرگز به خود اجازه نمیدهد که ذهنش را روی بحث محرم و نامحرم بودن زنان و اصحاب معطوف کند، چراکه مثل روز روشن است به فرض وقوع چنین مسئلهای، اصحاب از قرائن متوجه حال زنان شدهاند. کدام انسان غیوری نوامیس خود را در چنان حالتی میتواند قرار دهد، که ما چنین حالتی را برای امام حسین علیه السلام تصور کنیم؟! ایشان خودش هم إشاره کرده که ممکن است اصحاب از روی قرائنی حال زنان را متوجه شده باشند. البته این را بهعنوان احتمال و بعد از بیان اسرار میگوید.
اگر ایشان به قرائن معتقد بوده، دیگر چه دلیلی داشته بحث را از دریچهای دیگر ببیند و کشف و تبیین کند و باب چنین مطلب سخیف و غریبی را بگشاید؟! مشخص است که ایشان همان اسرار و بافتههای خود را صحیح میداند و وجه ذهنی خود را قوی میپندارد. حتی اگر ایشان برای خواننده بیان نمیکرد که اصحاب از قرائن متوجه شده بودند، خواننده با لحاظ کردن واضحاتی این را میدانست و ذهنش به مسئلهای دیگر معطوف نمیشد. مثلا در زیارت ناحیه مقدسه آمده که وقتی اسب امام حسین علیه السلام با آن حال به خیام برگشت، زنان با موی پریشان و گریبان چاک زده و لطمه زنان از خیام بیرون آمدند. واضح است که این گزارش از ناحیه امام معصوم میباشد، نه از افراد دیگر؛ زیرا زنان اهل بیت علیهم السلام هیچگاه چنین عملی را در حضور اغیار انجام نمیدهند، و از طرفی هم فاصله معرکه قتال تا خیام زیاد بوده و هم خیام زنان در معرض دید قرار نداشته تا کسی ببیند و گزاش کند، و آن لحظه حرامیان مشغول قتل آن امام مظلوم بودهاند و متوجه و متعرض خیام نشده بودند. حال رواست کسی برای چنین حالت واضحی وجه و سِرّ بتراشد و بیجهت باب برخی ظنون و انحرافات را بگشاید؟!
ثانیا: اگر اصحاب به چنان درجهای رسیده بودند که زنان اهل بیت علیهم السلام لازم نمیدیدند خود را از آنان بپوشانند، آیا این حالت برای معصومین علیهم السلام هم متصور است؟ یعنی اگر یک غیر معصوم به چنین جایگاهی میرسد، به طریق اولی معصوم باید پیش از او چنین مقامی را دارا باشد. حال کدام نبی و وصی با وجوهی که دربندی گفته، زنان را وادار به حجاب در مقابل خود نمیکرده است؟ مثلا امام حسین علیه السلام در کربلا باید به اصحاب میفرموده چون من در أعلی درجه هستم و متعلق به عالم ملکوت میباشم، پس لازم نیست زنانتان مقابل من حجاب داشته باشند؟! آیا ما راضی میشویم کسی درباره نوامیس ما چنین چیزی را ادعا کند؟!
این تأویل دقیقا همان تأویل صوفیانهست. صوفیه معتقدند که انسان کامل چون به مقام فناء رسیده و دیگر تعلق به دنیا ندارد، لذا تکالیف شرعی از او ساقط است و احکامی که بر دیگران بار میشود، بر او لازم نیست. برای نمونه عطار نیشابوری مینویسد:
«ابوبکر شبلی نزد جنید_بغدادی آمد. زنِ جنید داشت موی سرش را شانه میکرد. چون شبلی را دید خواست که برود، جنید گفت: سر مپوش و مرو که مستانِ این طایفه را از دوزخ خبر نبُوَد.» (تذکره الاولیاء، باب ابوبکر شبلی)
این سقوط تکالیف و رفع احکام شرعی همان مبنای صوفیه است که بزرگان این طایفه در آثار خود فراوان آوردهاند (برای نمونه، نک.: تصوف و مسأله شریعه، موسوی، ص۴۳-۳۰۷؛ نصیریه، اکبری، ص۳۹۵-۳۹۸). در این نگاه سالک از کثرت به وحدت میرسد و با خداوند یکی میشود و در این مرحله دیگر از شرعیات و تکالیف و واجبات بینیاز میشود. سرانِ غُلات نیز چنین ادعایی را نمودهاند. در واقع بینِ صوفیه و غُلات در این مسئله پیوندی عمیق شکل گرفته است. برخی صوفیان شریعتمدار بودهاند و برخی شریعتگریز که این دسته، به مراتب از قِسْمِ نخست بیشترند. میتوان گفت شریعتگریزی در برخی فرقهها جزء ارکان سلوک است. تعابیر مختلفی از سقوط تکالیف شده و هرکس با مثالی این مسئله را بیان کرده است. برخی مستقیم به آن اشاره کردهاند و برخی از ترسِ تکفیرِ فقهاء و شریعتمداران، نامحسوس به این امر ملتزم شدهاند.
به تعبیر صوفیانی چون مولوی «شریعت همچون شمعی است که راه مینماید و بیآنکه شمعی به دست آوری راه رفته نشود. چون در راه آمدی این رفتن تو طریقت است و چون به مقصود رسیدی، آن حقیقت است. جهت این فرمودهاند که: «لو ظهرت الحقائق بطلت الشرائع»! و گفته اند: «طلب الدلیل بعد الوصول الی المدلول قبیح» . یا مثال شریعت همچون علم طب آموختن است، و طریقت پرهیز کردن به موجب علم و داروها خوردن. و حقیقت صحت یافتن ابدی و از آن هر دو فارغ شدن.» (مثنوی، مقدمهی دفتر پنجم).
و یا در شعری مفصل گوید: «در چنین مستی مراعات ادب / خود نباشد ور بُود باشد عجب … چون شدی بر بامهای آسمان / سرد باشد جست وجوی نردبان» (مثنوی، بخش ۵۲ دفتر سوم) و سیواسی از مریدانِ مولوی گوید: «اصلا مولانا مُکَلَف نبود، بلکه از همهی تکالیف شرعی آزاد بود.» (مناقب العارفین، ۱/۱۹۶) یا به تعبیر منقول از جنید بغدادی «تسقط الآداب، بین الاحباب.» و از این جهت روایات بسیار از اهانت صوفیان به برخی شرایع و یا تحلیل محرمات در دست است (نفحاتالانس، جامی، ص۴۱۸، ۵۸۱؛ مناقب العارفین، ۱/۲۱۲؛ مجموعه آثار فارسی احمد غزالی، ص۲۹۶، ۲۹۷؛ مناقب الصوفیه، مقدمه، ص۲۰؛ تذکره الاولیاء، مواضع بسیاری مانند باب احوالات ابوالحسن خرقانی)
این سؤال ابتدایی در خور طرح است که اگر قرار بود در مرحلهای از بندگی و عبادت، شرع ساقط شود، چرا قرآن و انبیاء و اوصیاء علیهم السلام به این مسئله حتی اشاره هم نکردهاند بلکه خلافش را فرمودهاند که: «حَلَالُ مُحَمَّدٍ [صلی الله علیه و آله] حَلَالٌ أبَداً إلَی یَوْمِ الْقِیَمَهِ، وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أبَداً إلَی یَوْمِ الْقِیَمَهِ. لَا یَکُونُ غَیْرَهُ وَ لَا یَجِیءُ غَیْرُهُ.» (الکافی، ج۱، ص۵۸) البته این سؤال را هیچگاه نتوانند پاسخ داد، چرا که بنای خلقت عبادت و بندگی، و بنای این مهم بر شرعیات و اوامر و نواهیِ الهی است و اسقاط و رفع آن مخالف حکمت الهی است. انبیاء و اوصیاء و اولیاء تا لحظه آخرِ زندگی، تمام تلاش خود را وقفِ انجام واجبات و مستحبات، و ترکِ محرمات و منهیات نمودند.
در اینصورت دوحالت پیش میآید: صوفیان یا خود را از معصومین علیهم السلام پایینتر میدانند، که اگر چنین بود باید در التزام به شرع به آنان تأسی میکردند. یا خود را بالاتر میدانند که ظاهر چنین است، اما گفتار خود در تأسی به انبیا و اوصیا را نقض میکنند، زیرا که با قول و فعل مدعیاند که معصومین علیهم السلام دیر به مقصد رسیدند و تا آخر عمر گرفتار شرعیات بودند، اما ما زودتر به مقصد رسیدیم و از تکالیف بینیاز شدیم، که این کُفر است.
2 پاسخ
بعد از اینهمه نقدهایی که نوشته شده به چه دلیل احساس وظیفه کردید دوباره نقد بنویسید؟
مطلب کلی: مخالفت زیاد و افراطی با خواب یا مثلا تشرفات هم ممکن است شدیدا آسیب زا باشد
مثلا مردم باید حیات امام زمان علیه السلام و امکان ارتباط با او را حس کنند و نمی شود صدها سال فقط با دقت و ظرافت علمی حیات حضرت رو بیان کرد
مخصوصا نقلیات کثیر و توام با شواهد و قراین خارجی و یقین آوره
این مطلب اخیر ربطی به مقاله نداشت بلکه نقدی کلی بر کسانی بود که اصرار افراطی به سند و دقت علمی و… دارند
بعد از اینهمه نقدهایی که نوشته شده به چه دلیل احساس وظیفه کردید دوباره نقد بنویسید؟
مطلب کلی: مخالفت زیاد و افراطی با خواب یا مثلا تشرفات هم ممکن است شدیدا آسیب زا باشد
مثلا مردم باید حیات امام زمان علیه السلام و امکان ارتباط با او را حس کنند و نمی شود صدها سال فقط با دقت و ظرافت علمی حیات حضرت رو بیان کرد
مخصوصا نقلیات کثیر و توام با شواهد و قراین خارجی و یقین آوره
این مطلب اخیر ربطی به مقاله نداشت بلکه نقدی کلی بر کسانی بود که اصرار افراطی به سند و دقت علمی و… دارند