مرجع مطالعات تاریخ‌پژوهانه کتاب و سنت

بررسی پیشینیه کاربرد اصطلاح «معجزه» در روایات

معجزه و آیه
معجزه و آیه

اشتراک گذاری این مطلب:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

بررسی پیشینیه کاربرد اصطلاح «معجزه» در روایات

علی عادل زاده

 

مقدّمه

در این نوشتار به سابقه پیدایش و کاربرد اصطلاح معجزه یا اعجاز و بررسی روایاتی که در آن‌ها این اصطلاح به کار رفته است می‌پردازیم. مقصود از اصطلاح معجزه / اعجاز، کاربرد این لفظ در معنای «امری خارق العاده به عنوان نشانه راستگویی مدعی» است؛ نه معانی لغوی دیگری که در لغت‌نامه و اشعار کهن برای آن دیده می‌شود.

۱. تعیین زمانِ پیدایش اصطلاح معجزه

در این بخش می‌کوشیم بازه زمانی را که در آن اصطلاح معجزه پدید آمده است، نشان دهیم.

۱.۱. بیشینه و حدّاکثر زمانِ پیدایش و رواج

قدیم ترین کتابهایی که با عنوان «اعجاز القرآن» معرفی شده، یکی «اعجاز القرآن» محمد بن عمر بن سعید الباهلی (م ۳۰۰ق) (ابن السّاعی، الدر الثمین، ص۱۶۷) و دیگری «اعجاز القرآن فی نظمه و تألیفه» ابو عبد الله محمد بن زید الواسطی (م ۳۰۶ق) است. (ابن ندیم، الفهرست، ص۵۸، ۲۱۱) اگر نام این دو کتاب از سوی مؤلفانش تعیین شده باشد، نشان می دهد که در پایان قرن سوم، اصطلاح اعجاز کاملاً شهرت داشته است؛ اما می‌توان در این که نامگذاری این دو کتاب از سوی مؤلفان بوده باشد تردید کرد.

البته اندکی بعد ابو الحسن اشعری (م ۳۲۴ق)، ماتریدی (م ۳۳۳ق) یا شاگردانش و ابو جعفر نحاس (م ۳۳۸ق) لفظ «اعجاز» به معنای اصطلاحی آن را به کار برده اند. (اشعری، الإبانه، ص۷۸؛ نحاس، الناسخ والمنسوخ، ص۴۸۲؛ همو، إعراب القرآن، ۲/ ۲۸۳؛ ماتریدی، ج۹، ص۴۰۹)

پیش از آن ابو جعفر طبری (۲۲۴-۳۱۰ق) و زجّاج (۲۴۱-۳۱۱ق) بارها «معجزه / معجزات» را به صورت مفرد یا جمع، وصفی یا اسمی در معنای اصطلاحی به کار برده اند که شاهد قطعی بر رواج این اصطلاح در پایانِ قرن سوم و آغاز قرن چهارم است. (برای نمونه نک: طبری، تفسیر، ج۱، ص۴، ۱۹۷، ۴۱۱؛ ج۲، ص۳۵۵، ۵۵۲؛ ج۶، ص۴۳۰، ۴۳۲؛ ج۱۲، ص۹۵، ۵۲۵؛ ج۱۸، ص۳۱۵، ۴۱۲؛ زجاج، معانی القرآن، ج۲، ص۱۹۶، ۳۵۰، ۴۰۶؛ ج۳، ص۱۱۰، ۱۷۴، ۲۵۹) پس از آن کاربرد اصطلاحی این واژه ها بسیار فراگیر است، آن چنان که ابو ابراهیم فارابی (م۳۵۰ق) در معجمِ خود می نویسد: «‌الْمُعْجِزَهُ: الْأَیه الَّتی لا یُطیقها الْا الْأَنبیاءُ» (فارابی، معجم دیوان الأدب، ج۱، ص۲۹۵)

در تفسیر منسوب به سهل بن عبد الله تُستری (م ۲۸۳ق) اصطلاح معجزه به صورت وصفی (آیه معجزه / الآیات المعجزه) به کار رفته است. (تستری، التفسیر، ص۳۷، ۱۴۹) البته باید توجه داشت که این تفسیر را خود سهل تألیف نکرده است؛ بلکه پس از وفاتِ او از سخنانش گردآوری شده است. (نک: عیون السود، تفسیر التستری، ص۱۲-۱۳؛ ذهبی، التفسیر والمفسرون ۲/ ۲۸۲) بنابراین به ویژه با تسامحی که در آثار و نقل‌های صوفیه وجود دارد نمی‌توان به طور قطع آن را به همین لفظ از تستری دانست.

با این حال ابن قتیبه (۲۱۳-۲۷۶ق) تعبیر «الْقُرْآنِ الْمُعْجِزِ لِلْبُلَغَاءِ أَنْ یَنْظِمُوا نَظْمَهُ، وَأَنْ یُحْسِنُوا مِثْلَ تَأْلِیفِهِ» را آورده است. (ابن قتیبه، ۱۴۱۹ق، ص۷۱)

پس تا این جا تردیدی نیست که اصطلاح اعجاز / معجزه پیش از سال ۲۷۶ق و در نیمه دوم قرن سوم به وجود آمده و در پایان قرن سوم  رواج یافته است.

 

۱.۲. کمینه و حداقلّ زمان پیدایش

با وجود جستجوی بسیار در متون پیش از قرن سوم، اعم از متون کلامی، تفسیری، حدیثی، لغت‌نامه‌ها و … هیچ شاهد متقنی از رواج یا حتّی کاربرد اصطلاح معجزه / اعجاز یافت نشد[۱]. در سایت تخصّصی «معجم الدوحه التاریخی للغه» نیز که به تطوّر تاریخی استعمال لغات اختصاص دارد، هیچ شاهدی از کاربرد این اصطلاح یا حتّی استعمالِ صورت فعلی آن (أَعجَزَ / یُعجِزُ) در این معنا در قرن ۱ و ۲ ذکر نشده است.

بنابراین به نظر می‌رسد اصطلاح معجزه / اعجاز در قرن سوم پدید آمده است؛ زیرا به طور کلّی سه فرض متصوّر است:

الف) در قرن ۱ و ۲ این اصطلاح وجود داشته و پرتکرار بوده است.

ب) در قرن ۱ و ۲ این اصطلاح وجود داشته ولی پرتکرار نبوده است.

ج) در قرن ۱ و ۲ این اصطلاح وجود نداشته است

فرض اول با جستجو در منابع ردّ می‌شود. فرض دوم نیز قابل پذیرش نیست؛ زیرا موضوع اعجاز نزد مسلمانان اهمیت بسیار بالایی داشته و انگیزه زیادی برای استعمال اصطلاحات مربوط به آن وجود داشته است. چنان که کلمات مترادف یا نزدیک به آن مانند آیه، دلیل، دلاله، برهان، حجه، بینه و … به طور گسترده مورد استفاده بوده است. بنابراین اگر در قرن ۱ و ۲ چنین اصطلاحی وجود داشت، انتظار می رفت در متون این دو قرن تکرار شود، چنان که کلمات مترادف آن تکرار شده است.

امّا آیا می‌توان نشان داد که در کدام دهه از قرن سوم این اصطلاح پدید آمده است؟ نعیم الحمصی می نویسد: «بسیار دشوار است که زمان یا مکان یا اثری را که کلمه معجزه و اعجاز نخستین بار به این معنای دینی اصطلاحی فنی در آن به کار رفت، معیّن کنیم. اگر چه جدال درباره نبوت از زمان پیامبر ص شروع شد … ولی کلمه معجزه با ظهور آن پدید نیامد و به اندازه آن قدمت ندارد. آن چه ما را به این رهنمون می سازد آن است که علی بن ربن الطبری که کتاب «الاسلوب و البلاغه» را در ربع دوم قرن سوم هجری نوشته، در کتابش کلمه معجزه یا کلمه دیگری که از آن مشتق شده باشد به کار نبرده است… ولی نمی توانیم از این نتیجه بگیریم که کلمه معجزه تا آن زمان به کار نرفته است و تنها می توانیم تأکید کنیم که کاربردش رایج نبوده است.» (حمصی، ۱۴۰۰ق، ص۷-۸)

در هیچ جا کتابی به نام «الاسلوب و البلاغه» برای علی بن ربن الطبری یاد نشده است. ظاهراً مقصود حمصی کتاب «الدین و الدوله» است؛ چنان که خود حمصی در جای دیگر از الدین و الدوله یاد کرده و به توضیحاتی درباره آن پرداخته است. (حمصی، ۱۴۰۰ق، ص۴۰)  ابن ربن این کتاب را برای اثباتِ نبوّت پیامبر اکرم ص در زمان حکومت متوکل عباسی یعنی بین سال های ۲۳۲ تا ۲۴۷ق نوشته است. (الدین و الدوله، ص۲۱۰) در این کتاب حدود ۵۰ صفحه به موضوع اعجاز پرداخته شده (ابن ربن، ص۶۵-۱۱۴) که حدود یک پنجم آن درباره اعجاز قرآن است. (ابن ربن، ص۹۸-۱۰۸) با این حال حتّی یک بار کلمه اعجاز / معجزه و مشتقّات آن به کار نرفته است.

ریچارد مارتین می نویسد:‌ «بومن بر مبنای دلایلی موجه بر آن است که این اصطلاح پس از فوت احمد بن حنبل (متوفی ۲۴۱) … رواج یافته است.» (Martin, p. 533؛ آقایی، ص۲۷۷)[۲]

ریچارد مارتین درباره جاحظ (۱۶۳-۲۵۵ق) می‌نویسد: «با این که اصطلاح اعجاز القرآن در هیچ یک از آثار وی دیده نمی‌شود، دیگر مشتقّات این کلمه از ریشه «عجز» نظیر «عَجَزَ، عاجز و مُعجِز» در عباراتی که در آنها از خصوصیات قرآن سخن به میان آمده، تکرار شده است.» (Martin, p. 533؛ آقایی، ص۲۷۷؛ برای نمونه نک: جاحظ، الرسائل، ج۳، ص۲۲۹)

ریچارد مارتین در ادامه می‌نویسد: «مادلونگ و آبراهامف گزارش می‌کنند که امام قاسم بن ابراهیم زیدی معتزلی (م۲۴۶) در کتاب خود المدیح الخبیر در دفاع از اعجاز قرآن استدلال کرده است که بدین ترتیب خاستگاه این اصطلاح را به زمانی نزدیکتر به دوران اوج علمی جاحظ می‌رساند.» (Martin, p. 533؛ آقایی، ص۲۷۷) قاسم بن ابراهیم رسّی (۱۶۹-۲۴۶ق) در مدیح القرآن الکبیر، مدیح القرآن الصغیر و الناسخ و المنسوخ کلمه معجزه / اعجاز را به کار نبرده است؛ ولی تعابیر «بعجزهم عن أن یأتوا بسوره واحدهٍ» و «لعجز کل مَنْ سِوى الله عن أن یأتی من آیاته بآیه» را به کار گرفته است. (رسّی، ۱۴۲۲ق، ص۲۵)

با توجه به شواهدی که ریچارد مارتین گرد آورده ظاهراً در نیمه قرن سوم، اگر چه اصطلاح معجزه / اعجاز رواج نداشته، اما زمینه پیدایش آن باید به همین دوره برگردد. مهدوی راد نیز می‌نویسد: «گویا در سال‌های پایانی قرن سوم این عنوان، کم‌کم جای خود را در تعبیرهای ادبیاتِ قرآنی باز می‌کند و جایگاه واژه‌های همگون خود را می‌گیرد.» (مهدوی راد، ص۱۲۷) بنابر منابعِ مکتوبِ اصیل، هیچ شاهد قطعی از کاربرد لفظ معجزه / اعجاز پیش از این دوره دیده نمی شود.

 

۱.۳. تبیین نمونه‌ کاربردهای منتسب به پیش از نیمه قرن سوم

مواردی وجود دارد که موهم رواج این اصطلاح اندکی پیش از نیمه قرن سوم است. در این بخش این نمونه‌ها و حدود اعتبار آن‌ها بررسی می‌شود.

 

۱.۳.۱. واقدی (م ۲۰۷ق)

در کتاب فتوح الشام منسوب به واقدی (م۲۰۷ق) بارها کلمه «معجزه / معجزات» به کار رفته است. (فتوح الشام، ج۱، ص۲۸۰، ۲۸۱؛ ج۲، ص۴۳، ۷۰، ۷۳، ۷۶، ۱۴۷، ۲۰۱) امّا ادبیّات متأخّر این کتاب به روشنی نشان می‌دهد که انتساب آن به واقدی درست نیست. البته واقدی کتابی به این نام داشته (ابن عساکر، ج۴۰، ص۴۵۵) که ارتباطی با نسخه موجود ندارد. بسیاری از محقّقان به ساختگی و متأخّر بودن این نسخه تصریح کرده‌اند. برای نمونه نک: جونس، ۱۴۰۹ق، ص۱۶؛ زرکلی، ج۶، ص۳۱۱؛ شرّاب، ۱۴۲۷ق، ج۳، ص۲۸۳؛ صقر، ۱۴۳۲ق، ج۲، ص۵۶۹؛ موسوی مقدم، ۱۳۹۴ش، ص۱۰۴).

به گفته حسین عزیزی «در این کتاب قراین زیادی است که بی پایگی آن را هم از جهت استناد به واقدی و هم به لحاظ محتوا نشان میدهد.» (عزیزی، ۱۳۹۰ش، ص۱۰۹) عزیزی سپس به چند نمونه اشاره کرده و با توجه به ذکر «ابن خلکان» و تاریخ «البدایه  والنهایه» در متن نتیجه می‌گیرد که این کتاب پس از قرن هشتم و در عصر فتوح حکومت عثمانی ساخته شده است. (همان)

همچنین ابن ندیم (م حدود ۳۸۰ق) در الفهرست (ک: حدود ۳۷۷ق) درباره واقدی (م ۲۰۷ق) می‌نویسد: «و هو الذى روى ان علیا علیه السلام کان من معجزات النبى ص…» (ابن ندیم، الفهرست، ص۱۴۴)، امّا کلام ابن ندیم نقل به معنا است و در اصل روایت، به جای «معجزات»، «آیه» آمده است: «حدّت ‌إبراهیم ‌بن ‌هاشم قال: حضرت الواقدی، وقوم یعرضون علیه غزاه خبیر فمر ذکر علی بن أبی طالب صلوات الله علیه… قال: کان أصحابنا یتحدثون أن علیا علیه السلام آیه رسول الله ص…» (افطسی، المجموع اللفیف، ص۶۶)

 

۱.۳.۲. ابو عبیده معمر بن المثنی و ابو عبید قاسم بن سلام

سید حسین سیّدی می‌نویسد: «برخی… به ابو عبیده محمد بن مثنی (درگذشته به ۲۰۹ق) دو کتاب در باب اعجاز قرآن نسبت می دهند. همچنین ابو عبید قاسم بن سلام (درگذشته به ۲۲۴ق) کتابی درباره اعجاز نوشت.» (سیدی، سیر تاریخی اعجاز قرآن، ص۱۹)

سیّدی نام ابو عبیده را نادرست ثبت کرده و درستِ آن «معمر بن المثنی» است. در هیچ یک از منابع کتابی درباره اعجاز قرآن به او نسبت داده نشده است. او کتابی به نام «مجاز القرآن» دارد که احتمالاً تحریف «مجاز» به «اعجاز» منشأ این انتساب باشد. همچنین منبع انتسابِ چنین کتابی به ابو عبید قاسم بن سلام یافت نشد. البته از سخن سیّدی نیز برنمی‌آید که لفظ معجزه یا اعجاز در عنوان یا متن کتب این دو مؤلف به کار رفته است. به هر حال ابو عبیده و ابو عبید کتابی با این نام ندارند و در متن کتابهایشان این اصطلاح دیده نمی‌شود.

 

۱.۳.۳. نظّام

ابن قتیبه (۲۱۳-۲۷۶ق) دیدگاه نظّام (م حدود ۲۲۱ تا ۲۳۱ق) درباره ابن مسعود را چنین نقل کرده است:

«… قَالَ: ثُمَّ جَحَدَ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى سُورَتَیْنِ: فَهَبْهُ لَمْ یشهدْ قِرَاءَهَ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِهِمَا، فَهَلَّا اسْتَدَلَّ بِعَجِیبِ تَأْلِیفِهِمَا، وَأَنَّهُمَا عَلَى نَظْمِ سَائِرِ الْقُرْآنِ الْمُعْجِزِ لِلْبُلَغَاءِ أَنْ یَنْظِمُوا نَظْمَهُ، وَأَنْ یُحْسِنُوا مِثْلَ تَأْلِیفِهِ…» (ابن قتیبه، ۱۴۱۹ق، ص۷۱)

اگر انتساب عین این جمله به نظّام اثبات شود، آن را می‌توان یکی از نخستین شواهد تکوّن اصطلاح معجزه دانست زیرا در این جا لفظ «المعجز» به معنای اصطلاحی بسیار نزدیک شده گر چه دقیقاً مطابق آن نیست، زیرا که کاربرد وصفی دارد و به همراه جار و مجرور و توضیح آمده است. امّا به درستی معلوم نیست که ابن قتیبه سخنان نظّام را از چه منبعی نقل کرده است. تنها در آغاز بحث نوشته است:‌ «وَحَکَوْا عَنْهُ أَنَّهُ قَالَ…» (ابن قتیبه، ۱۴۱۹ق، ص۶۷). بنابراین معلوم نیست که عین الفاظ نظّام نقل شده باشد.

از سوی دیگر در این جا اعجاز قرآن در تألیف و نظم به نظّام نسبت داده شده، در حالی که مشهور است که او منکر اعجاز قرآن از این جهت بوده است. ابو الحسن اشعری می‌نویسد: «فقالت المعتزله إلا النظام وهشاماً الفوطی وعباد بن سلیمان: تألیف القرآن ونظمه معجز محال وقوعه بینهم کاستحاله إحیاء الموتى منهم وإنه علم لرسول الله صلى الله علیه وسلم. وقال النظام: الآیه والأعجوبه فی القرآن ما فیه من الإخبار عن الغیوب فأما التألیف والنظم فقد کان یجوز أن یقدر علیه العباد لولا أن الله منعهم بمنع وعجز أحدثهما فیهم.» (اشعری، مقالات الإسلامیین، ج۱، ص۱۷۹)

بنابراین انتساب عینِ این جملات به نظّام قابل دفاع نیست.

 

۱.۳.۴. احمد بن حنبل (۱۶۴-۲۴۱ق)

نعیم حمصی می‌نویسد: «… احمد بن حنبل که متوفی ۲۴۱ق است کلمه معجزه را در معنایی به کار می برد که بعدها برایش کلمه کرامه نسبت به اولیاء به کار رفت…» (حمصی، ۱۴۰۰ق، ص۷-۸)

حمصی هیچ منبعی برای آن چه به احمد بن حنبل (۱۶۴-۲۴۱ق) نسبت داده ذکر نکرده است. با وجود جستجوی فراوان نتوانستیم منبع معتبری برای سخن احمد بن حنبل بیابیم. تنها ابن تیمیه (۶۶۱-۷۲۸ق) در مجموع الفتاوی می‌نویسد: «وَإِنْ کَانَ اسْمُ الْمُعْجِزَهِ یَعُمُّ ‌کُلَّ ‌خَارِقٍ ‌لِلْعَادَهِ ‌فِی ‌اللُّغَهِ وَعُرْفِ الْأَئِمَّهِ الْمُتَقَدِّمِینَ کَالْإِمَامِ أَحْمَد بْنِ حَنْبَلٍ وَغَیْرِهِ  وَیُسَمُّونَهَا: الْآیَاتِ لَکِنَّ کَثِیرًا مِنْ الْمُتَأَخِّرِینَ یُفَرِّقُ فِی اللَّفْظِ بَیْنَهُمَا فَیَجْعَلُ الْمُعْجِزَهَ لِلنَّبِیِّ وَ الْکَرَامَهَ لِلْوَلِیِّ…» (مجموع الفتاوى، ج۱۱، ص۳۱۱)

البته سخنی درباره کرامت اولیاء به احمد بن حنبل نسبت داده شده که در آن لفظ معجزه / اعجاز به کار نرفته است. (سبکی، طبقات الشافعیه الکبرى، ج۲، ص۳۳۳؛ سبل الهدى والرشاد فی سیره خیر العباد، ج۱۰، ص۲۳۹؛ ابن حجر، الفتاوى الحدیثیه، ص۲۱۷) همچنین نور الدین عتر می نویسد: «قرر کثیر من المحققین کالإمام أحمد بن ‌حنبل وغیره أن ‌الکرامات التی تقع للأولیاء هی من جمله معجزات الأنبیاء… ومن ثم تقررت هذه القاعده: کل کرامه لولی معجزه لنبیه.» (عتر، علوم القرآن الکریم، ص۱۹۱-۱۹۲) اما عتر نه منبع خود را ذکر می کند و نه عین سخن احمد بن حنبل را نقل کرده است.

بنابراین تا این جا به جز سخن ابن تیمیه شاهد روشنی بر کاربرد اصطلاح معجزه در کلام احمد بن حنبل در دست نیست و کلام ابن تیمیه نیز با وجود فاصله زمانی و روشن نبودن منبعش قابل اتکا نمی باشد. چنان که گذشت، بومن و ریچارد مارتین نیز زمانِ رواج اصطلاح معجزه را پس از فوت احمد بن حنبل می‌دانند. (بخش ۱.۲)

 

۱.۳.۵. مسلم بن الحجاج النیشابوری (۲۰۶-۲۶۱ق)

در صحیح مسلم نیز بابی با عنوان «بَابٌ فِی مُعْجِزَاتِ النَّبِیِّ ص» وجود دارد. (صحیح مسلم ۴/ ۱۷۸۳) اگر چه مسلم در سال ۲۶۱ق از دنیا رفته، اما با توجه به احتمال تألیفِ صحیح مسلم پیش از نیمه قرن سوم، ممکن است این عنوان، شاهدی بر رواجِ اصطلاح معجزه پیش از نیمه قرن سوم تلقّی شود. اما باید توجه داشت که عناوین ابواب صحیح مسلم از سوی خود مسلم (۲۰۶-۲۶۱ق) تعیین نشده بلکه افزوده راویان و شرّاح است. (أُرمی، الکوکب الوهاج، ج۱، ص۳۰، ۱۳۵) لذا این عنوان را نیز به شارحانِ مسلم نسبت داده اند نه خود او. (نک: لاشین، فتح المنعم، ۹/ ۹۶)

 

۱.۳.۶. سیف بن عمر

طبری در حوادث سال ۱۴ ق مربوط به قادسیه، روایتی نقل کرده که در آن تعبیر الآیات المعجزه آمده است. اگر چه نتوان بازگشت آن به قرن نخست را تصدیق کرد، اما با توجه به این که مربوط به کتاب سیف بن عمر التمیمی (م حدود ۱۸۰ق) است، ممکن است به آن برای اثبات کاربرد این لفظ در قرن دوم استناد شود:

کتب إلی السری، عن شعیب، عن سیف، عَنْ مُحَمَّدٍ وَطَلْحَهَ بِإِسْنَادِهِمَا وَزِیَادٍ مَعَهُمَا، قَالُوا: فَتَکَلَّمَ الْقَوْمُ فَقَالُوا: أَمَّا مَا ذَکَرْتُمْ مِنْ سُوءِ حَالِنَا فِیمَا مَضَى، وَانْتِشَارِ أَمْرِنَا، فَلَمَّا تبلغ کنهه! یَمُوتُ الْمَیِّتُ مِنَّا إِلَى النَّارِ، وَیَبْقَى الْبَاقِی مِنَّا فِی بُؤْسٍ، فَبَیْنَا نَحْنُ فِی أَسْوَإِ ذَلِکَ، بَعَثَ اللَّهُ فِینَا رَسُولا مِنْ أَنْفُسِنَا إِلَى الإِنْسِ وَالْجِنِّ، رَحْمَهً رَحِمَ بِهَا مَنْ أَرَادَ رَحْمَتَهُ، وَنَقْمَهً یَنْتَقِمُ بِهَا مِمَّنْ رَدَّ کَرَامَتَهُ، فَبَدَأَ بِنَا قَبِیلَهً قَبِیلَهً، فَلَمْ یَکُنْ أَحَدٌ أَشَدَّ عَلَیْهِ، وَلا أَشَدَّ إِنْکَارًا لِمَا جَاءَ بِهِ، وَلا أَجْهَدَ عَلَى قَتْلِهِ وَرَدَّ الَّذِی جَاءَ بِهِ مِنْ قَوْمِهِ، ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ، حَتَّى طَابَقْنَاهُ عَلَى ذَلِکَ کُلُّنَا، فَنَصَبْنَا لَهُ جَمِیعًا، وَهُوَ وَحْدَهُ فَرْدٌ لَیْسَ مَعَهُ إِلا اللَّهُ تَعَالَى، فَأُعْطِیَ الظَّفْرَ عَلَیْنَا، فَدَخَلَ بَعْضُنَا طَوْعًا، وَبَعْضُنَا کَرْهًا، ثُمَّ عَرَفْنَا جَمِیعًا الْحَقَّ وَالصِّدْقَ لَمَّا أَتَانَا بِهِ مِنَ الآیَاتِ الْمُعْجِزَهِ، وَکَانَ مِمَّا أَتَانَا بِهِ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا جِهَادُ الأَدْنَى فَالأَدْنَى، فَسِرْنَا بِذَلِکَ فِیمَا بَیْنَنَا، نَرَى أَنَّ الَّذِی قَالَ لَنَا وَوَعَدَنَا لا یُخْرَمُ عَنْهُ وَلا یُنْقَضُ، حَتَّى اجْتَمَعَتِ الْعَرَبُ عَلَى هَذَا، وَکَانُوا مِنَ اخْتِلافِ الرَّأْیِ فِیمَا لا یُطِیقُ الْخَلائِقُ تَأْلِیفَهُمْ ثُمَّ أَتَیْنَاکُمْ بِأَمْرِ رَبِّنَا، نُجَاهِدُ فِی سَبِیلِهِ، وَنَنْفُذُ لأَمْرِهِ، وَنَنْتَجِزُ مَوْعُودَهُ، وَنَدْعُوکُمْ إِلَى الإِسْلامِ وَحُکْمِهِ، فَإِنْ أَجَبْتُمُونَا تَرَکْنَاکُمْ وَرَجَعْنَا وَخَلَّفْنَا فِیکُمْ کِتَابَ اللَّهِ، وَإِنْ أَبَیْتُمْ لَمْ یَحْلُ لَنَا إِلا أَنْ نُعَاطِیَکُمُ الْقِتَالَ أَوْ تَفْتَدُوا بِالْجِزَى، فَإِنْ فَعَلْتُمْ وَإِلا فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ أَوْرَثَنَا أرضکم وابناءکم وأموالکم. (تاریخ الطبری، ۳/ ۵۲۸)

اما باید در نظر داشت که نحوه روایت‌گری طبری و مشایخش از سیف دقیقاً روشن نیست و احتمال دخل و تصرف اندک در متن وجود دارد.

 

۱.۳.۷. عبد المسیح بن اسحاق الکندی

ادعا شده که در زمان حکومت مأمون (د. ۲۱۸ق) مکاتبه‌ای میانِ عبد الله بن اسماعیل الهاشمی و عبد المسیح بن اسحاق الکندی درباره دین نصرانی و اسلام صورت گرفته است. در رساله عبد المسیح چند بار کلمه معجزه به کار رفته است:

  • «… وتصحیحه الآیات والمعجزات والعجائب والجرائح التی هی أعلام النبوه…» (الکندی، ص۵۴)
  • «وأیده بالآیات والعجائب والجرائح المعجزه» (الکندی، ص۵۹)
  • «منها زعمهم أنه کان من آیاته العجیبه المعجزه…» (الکندی، ص۶۰ )
  • «جاء بالآیات العجیبه المعجزه…» (الکندی، ص۶۸)
  • «وکان ذلک منه آیه معجزه» (الکندی، ص۱۱۰)

درباره این رساله نویسندگان بسیاری بحث کرده‌اند (نک‍: البکری، ۱۹۴۷م، ص۳۰-۳۲). به طور کلی درباره زمان تألیف این رساله چند دیدگاه مهم مطرح شده است:

  1. پس از قرن نهم قمری

نعمان آلوسی و مصحح کتابش احمد حجازی سقا این احتمال را مطرح کرده‌اند که این رساله ساخته مسیحیان متأخر پروتستانت باشد (آلوسی و سقا، ج۱، ص۳، ۳۸). همچنین محمد حمدی البکری کوشیده نشان دهد این رساله پس از قرن ۱۵ م نوشته شده است (بکری، ۱۹۴۷م، ص۳۶-۴۹). دلائلی که این گروه آورده‌اند غالباً یا وجاهت تاریخی ندارد و یا نقض‌پذیر است. مثلاً بکری دو اصطلاح موجود در این رساله را متأخر دانسته است:

  • الف) «فکم بالحریّ» که بکری معتقد است این اصطلاح تا قرن ۱۵ م در زبان عربی ظاهر نشده است و در قرون متأخر نیز به جز در میانِ مسیحیان رایج نیست (بکری، ۱۹۴۷م، ص۴۹). درست است که این اصطلاح بیشتر در میانِ مسیحیان به کار رفته، اما پیشینیه آن کهن است و برای نمونه در این منابع به کار رفته است: «المولودین» نوشته حنین بن اسحاق (م ۲۶۰ق) (حنین بن اسحاق، ۱۳۸۷ش، ص۴۶)، «ترجمه حنین بن اسحاق از کتاب جالینوس فی الأسطقسات على رأی أبقراط» (جالینوس وحنین بن اسحاق، ص۲۴)، «ادب الطبیب» نوشته اسحاق بن علی الرهاوی (قرن ۳ق) (ص۳۴)، «الحاوی فی الطب» نوشته محمد بن زکریای رازی (م ۳۱۳ق) (رازی، ۱۴۲۲ق، ج۲، ص۳۰۳؛ ج۳، ص۵۲۲؛ ج۴، ص۲۸۳، ۲۸۵، ۳۴۹؛ ج۵، ۱۶۷، ۲۶۱) و آثار متعدد دیگر.
  • «الجرائح» به معنای امور شگفت‌آور که بکری معتقد است تا قرن ۱۵م شناخته‌شده نبوده است (بکری، ۱۹۴۷م، ص۴۵، ۴۹). این اصطلاح نیز در بین اهل کتاب رایج است و در بیشتر لغت‌نامه‌های عربی بازتاب نیافته است. تنها ادیب مسیحی، بطرس البستانی (د. ۱۸۸۳م) آن را در محیط المحیط معنا کرده است: «الجریحه الأعجوبه مولده ج جرائح» (بستانی، ۱۹۸۷م، ص۱۰۰). همچنین ابراهیم بن عمر بقاعی (د. ۸۸۵ ق) چند بار این اصطلاح را به صورت مفرد و جمع به کار برده که همگی منقول از ترجمه تورات است (بقاعی، بی‌تا، ۸/ ۴۶، ۵۰، ۶۲). با این حال شواهدی وجود دارد که این اصطلاح کهن است:
  • داعی اسماعیلی، ابو حاتم رازی (د. ۳۲۲ ق) در اعلام النبوه اصطلاح «الجرائح» را دو بار برای ذکر معجزات حضرت عیسی ع به کار برده است (ابو حاتم رازی، ۱۳۸۱ش، ص۹۱، ۲۳۳)
  • در متن التنبیه و الاشراف مسعودی (د. ۳۴۶ ق) چاپ بریل در لیدن هلند در سال ۱۸۹۳م «الجرائح المعجزات» آمده (مسعودی، ۱۸۹۳م، ص۳) ولی عبد الله بن اسماعیل الصاوی در تصحیح خود آن را به صورت اجتهادی به «جوامع المعجزات» تغییر داده است (مسعودی، ۱۳۵۷ق، ص۳).
  • ابو الفتح کراجکی (د. ۴۴۹ق) در کنز الفوائد این اصطلاح را برای یاد کردن معجزات رسول خدا ص به کار برده است. (کراجکی، ۱۴۱۰ق، ج۱،ص۲۰۲)
  • قطب الدین راوندی (د. ۵۷۳ ق) نام کتاب خود را الخرائج و الجرائح نهاده و در مقدمه نوشته است: «و سمیته بکتاب الخرائج و الجرائح لأن معجزاتهم التی خرجت على أیدیهم مصححه لدعاویهم لأنها تکسب المدعی و من ظهرت على یده صدق قوله.» (راوندی، ج۱، ص۱۹)
  1. قرن چهارم قمری

لویی ماسینیون معتقد است این رساله پس از سال ۳۰۰ق نوشته شده و نویسنده آن فیلسوف مسیحی یحیی بن عدی (م ۳۶۴ق) بوده است؛ اما جرارد تروپو دلیل او را نقد کرده است (Troupeau, 1986, 5/120-121). دالفیرنی (حمیدی، ص۱۴۴) و حسین حسینی معدی با دیدگاه ماسینیون موافق‌اند (حسینی معدی، ص۳۱). فؤاد سزگین نیز می‌نویسد: «در تحقیقات بسیاری ثابت شده که این مناظره غیر واقعی است.» هم‌چنین می‌افزاید که «گمان می‌رود در قرن ۴ ق تألیف شده است.» (سزگین، ۴/ ۵۵) دلائل این گروه نیز غالباً ذوقی و غیرقابل دفاع است و بر شباهت‌هایی تأکید دارد که دلالت بر مدعا ندارد.

  1. قرن سوم قمری

ویلیام مور از اصالت رساله دفاع کرده و آن را متعلق به زمان مأمون دانسته است (Muir؛ مویر، ۲۰۰۶م، ص۱۶-۲۱). محمد حمدی البکری به نقد دلائل مویر پرداخته است (بکری، ۱۹۴۷م، ص۳۶-۴۹). ریچارد مارتین نیز می‌نویسد: «نبود اصطلاحات فنی مانند «معجز» و «اعجاز القرآن» می‌تواند نشان دهد که تاریخ این رساله باید حتی پیش از قرن ۴ ق باشد.» (Martin, 1980, 177, footnote 10) حال آن که چنان که گذشت، دست کم ۱ بار لفظ «المعجزات» در معنای اسمی اصطلاحی و ۴ بار در معنای وصفی به کار رفته است. در مجموع دلائل این گروه نیز از اثباتِ مدعا قاصر است.

در این جا باید تذکر داد که ولید بعّاج مدعی است نسخه موجود برمی‌گردد به کاهنی طلیطلی به نام بیدرو که رساله کندی را در سال ۱۱۴۲م به دستور بطرس المکرم به لاتین ترجمه کرده و دوباره در نسخ متداول امروزی، از آن نسخه‌ لاتین به عربی ترجمه شده است (بعّاج، ص۱۳۹). معلوم نیست این ادعا که نسخ فعلی برگردان دوباره نسخ لاتینی به عربی است، بر چه اساسی است. در مقالات و کتب دیگر چنین ادعایی مطرح نشده است؛ بلکه خود بعّاج در صفحه بعد می‌نویسد: نسخه‌ای از این مکاتبه در کتابخانه ملی پاریس وجود دارد که تاریخ آن به ۱۱۷۳ م بازمی‌گردد (بعّاج، ص۱۴۰).

اما از مجموع مباحث محققان آن چه به عنوان قدر متیقن قابل اثبات است چنین است:

اولاً با توجه به این که ادعا شده رساله در زمان حکومت مأمون (۱۹۸-۲۱۸ق) نوشته شده (کندی، ۲۰۰۶م، ص۲۴) و در متن آن به گذشت دویست و اندی سال از زمان پیامبر (ص) تصریح شده (الکندی، ۲۰۰۶م، ص۶۰) و در آن به این رخدادها اشاره شده است: قیام ابو السرایا (۱۹۹-۲۰۰ق) (کندی، ۲۰۰۶م، )، شورش بابک خرمدین (۲۰۲-۲۲۲ق)، مناظره با جاثلیق تیموثاوس (د. ۸۲۳ق = ۲۰۷ ق) (الکندی، ۲۰۰۶م، ص۲۷)؛ بدون تردید زمان تألیف این رساله پیش از اوائل قرن سوم نبوده است.

ثانیاً ابو ریحان بیرونی (۳۶۲-۴۴۰ق) در الآثار الباقیه (تألیف و اصلاح: ۳۹۱-۴۲۷ق) جملاتی از این رساله نقل کرده (بیرونی، ص۲۴۴). هم‌چنین مکّیخا بغدادی هنگامی که مطران موصل بود (۱۰۸۵-۱۰۹۲ م = ۴۷۷- ۴۸۵ ق) نامه‌ای به شمّاس اصفهان نوشته (سالسی، ۲۰۰۰م، ص۷۶) که پاره‌ای از آن با متنِ رساله کندی یکسان است (قس: سالسی، ۲۰۰۰م، ص۱۰۴-۱۰۶؛ با کندی، ۲۰۰۶م، ۹۶-۹۷). به همین دلیل، چنان که سالسی گفته احتمالاً رساله کندی از منابع رساله مکیخا بوده است (سالسی، ۲۰۰۰م، ص۷۷). این که احتمال داده شود بعدها از متن بیرونی و مکیخا برای جعل این رساله استفاده شده باشد، فرض بعیدی است؛ بنابراین زمانِ تألیف این رساله ظاهراً از قرن ۴ ق فراتر نمی‌رود.

ثالثاً هیچ نام و اثری از عبد الله بن اسماعیل الهاشمی و عبد المسیح بن اسحاق الکندی در هیچ منبعی به جز این رساله وجود ندارد. تقریباً اتفاق نظر وجود دارد که عبد الله بن اسماعیل و عبد المسیح بن اسحاق هر دو نام‌های مستعار هستند. «عبد الله» در واقع به دیانت و توحید اسلامی و «عبد المسیح» به کیش مسیحی اشاره دارد؛ چنان که «ابن اسماعیل» به نژاد عرب و «ابن اسحاق» به نژاد اسرائیلی اشاره دارد (نک‍: Muir, 1887, 19؛ مویر، ۲۰۰۶م، ص۱۳؛ Koningsveld, 2004, 80). درباره این که این شخصیت‌ها به کلی‌ خیالی‌اند یا نام‌هایی مستعار برای اشخاص واقعی اختلاف وجود دارد. از آن جا که خلق شخصیت‌های خیالی به عنوان نزدیکان خلیفه عباسی در متون جدلی مسیحیان نمونه‌های دیگری نیز دارد (حمیدی، ۱۴۳۸ق، ص۱۳۹، ۱۴۴) احتمال اول دور از ذهن نیست. مویر احتمال داده عبد المسیح نام مستعار بسطاث الکندی بوده باشد (مویر، ص۲۲). حمیدی نیز نزدیک‌ترین شخص به عبد المسیح کندی را ابو نوح عبد المسیح بن الصلت الکندی الأنباری نویسنده مسیحی اواخر قرن ۸ م و اوائل قرن ۹ م دانسته است (حمیدی، ۱۴۳۸ق، ص۱۴۵). هر چند هیچ یک از این تطبیق‌ها با ادله قابل توجهی پشتیبانی نمی‌شود.

رابعاً نسخه قابل اعتمادی از این رساله در دست نیست. آنتون تیان، مصحح رساله مدعی است دو نسخه از این مکاتبه در دست داشته که به تصریح خودش هر دو در غایت تحریف بودند و در مواضع مختلف با هم اختلاف داشتند و او کوشیده بین آن دو جمع کند (الکندی، ص۱۶۵).

با توجه به آن چه گذشت اولاً تاریخ تألیف رساله از اوائل قرن ۳ قمری تا اواخر قرن ۴ قمری متردّد است و ثانیاً نسخه کهن و تحریف‌نشده‌ای از رساله در دست نیست تا مطمئن باشیم لفظ معجزه در اصل آن بوده و افزوده نشده است.

 

۱.۳.۸. جابر بن حیان

در رسائل منسوب به جابر بن حیان اصطلاح معجزه به کار رفته است: «ولکن هذه الکتب یا أخی معجزات سیدی.» (جابر بن حیان، ص۵۴۶) اما در جای خود ثابت شده است که وجود خارجی جابر بن حیان و درستی انتساب این کتب به او قابل اثبات نیست و هیچ دلیلی بر این که او شاگرد امام صادق (ع) بوده است، وجود ندارد (جواد، سرتاسر؛ جهانبخش، سرتاسر).

 

۱.۳.۹. هشام بن الحکم

در یک مورد ابو منصور عبد القاهر بن طاهر بغدادی اسفرایینی (د. ۴٢٩ ق) اعتقاد هشام بن الحکم را از قول محمد بن شداد زرقان (د. ۲۷۸ق) چنین نقل کرده است: «وَحکى زرقان عَنهُ أَنه أجَاز المشى على المَاء لغیر نبى مَعَ قَوْله بِأَنَّهُ لَا یجوز ‌ظُهُور ‌الاعلام ‌المعجزه على غیر نبى» (اسفرایینی، الفرق بین الفرق، ص۵۱)

اما روشن است که نه زرقان در مقام نقل عین کلامِ هشام است و نه اسفرایی در مقام نقل عین کلام زرقان. احتمالاً منبع اصلی اسفرایینی کتابِ ابو الحسن اشعری (د. ۳۲۴ ق) است که در آن لفظ «المعجزه» وجود ندارد: «وحکى عنه زرقان أنه کان یجیز المشی على الماء لغیر نبی ولا یجوز أن ‌تظهر ‌الأعلام على غیر نبی» (اشعری، مقالات الإسلامیین، ۱/ ۶۷)

 

۲. بررسی روایات دربردارنده اصطلاح معجزه

برخی روایاتِ موجود در منابعِ شیعه، دربردارنده اصطلاح معجزه / اعجازاند که با تاریخ‌گذاری پیشین ما سازگار نیست. در این بخش به بررسی این روایات می‌پردازیم.

 

۲.۱. منابع ساختگی

برخی از منابعِ حدیثی که در آن لفظ معجزه به کار رفته به کلّی مجعول و ساختگی‌اند که عبارت‌اند از:

 

۲.۱.۱. تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)

در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری ع (۲۳۲-۲۶۰ق) اصطلاح معجزه / اعجاز بارها به کار رفته است.  بسیاری از این موارد از زبان خودِ امام عسکری ع است. (برای نمونه: استرآبادی، ص ۱۳۳، ۱۵۱، ۱۵۳، ۲۲۸، ۲۸۳، ۲۹۱، ۳۷۱، ۳۹۰، ۴۰۲، ۵۱۵، ۶۲۹) در یک نمونه راویانِ تفسیر، گفتگویی میانِ امام عسکری ع و حاکم شهر نقل کرده‌اند که در آن ابتدا یک بار تعبیر معجزات / معجزه از زبان حاکم و سپس ۶ بار از زبانِ امام عسکری ع نقل می‌شود. (استرآبادی، ص۳۱۸-۳۱۹) لازمه اصالت چنین گفتگویی آن است که در آن زمان اصطلاح معجزه به گونه‌ای رایج بوده باشد که یک والی حکومتی نیز کاملاً با آن آشنا باشد.

فراتر از این در تفسیر منسوب به امام عسکری ع بارها کاربرد این اصطلاح از امامان متقدّم یا مردم زمان آن‌ها روایت شده است. برخی از این موارد عبارت اند از:

  • دوره امام رضا ع (استرآبادی، ص۵۲، ۴۸۹، ۴۹۰؛ عیون أخبار الرضا ع، ج‏۲، ص۱۷۱)
  • دوره امام کاظم ع (استرآبادی، ص۱۱۷)
  • دوره امام صادق ع (استرآبادی، ۴۷۲)
  • دوره امام سجاد ع (ص۵۶۱، ۵۹۸)
  • دوره امام حسین ع (ص۲۶۷)
  • دوره امیرالمؤمنین ع (استرآبادی، ص۶۶، ۱۶۷؛ معانی الأخبار، ص۲۷)
  • دوره رسول خدا (ص) (استرآبادی، ص۹۳، ۲۹۰، ۲۹۳، ۳۷۴، ۳۸۲، ۴۳۴، ۴۳۷، ۴۶۱، ۴۹۹، ۵۰۵، ۵۰۶، ۵۳۱، ۵۳۴

محمدعلی غیور و حکیم وزیری می‌نویسند: «تعبیر معجزه و معجزات در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری ع در چند روایت به چشم می‌خورد. اما از آن جائی که در مورد اصل انتساب این تفسیر به امام حسن ع تردید وجود دارد، نمی‌توان با قاطعیت به رواج این اصطلاح در زمان حضور معصومین ع حکم کرد. اگر چه با توجه به تاریخ شهادت امام حسن عسکری ع در سال ۲۶۰ هجری و مطابق نظر مستشرقان مبنی بر پیدایی و رواج اصطلاح معجزه در فاصله سال‌های ۲۴۱ تا ۳۰۷ هجری بعید نیست در آن زمان این اصطلاح رواج داشته باشد. در خصوص روایات معصومین متقدم ع توجیه قابل قبول درباره وجود اصطلاح معجزه احتمال نقل به معنا است.» (غیوری و وزیری، ۱۳۹۸ش، ص۶۴)

باید در نظر داشت که شواهد موجود، رواجِ اصطلاح معجزه را در زمان حیاتِ امام عسکری ع نشان نمی‌دهد. در هیچ منبع دیگری متعلّق به آن دوره تا این حد این اصطلاح تکرار نشده است. وانگهی بسیاری از این موارد از ائمه پیشین ع و رسول خدا ص و مردمان زمانِ آن‌ها نقل شده و چنین وانمود شده که از زمانِ خود پیامبر ص این اصطلاح حتی نزد مشرکین و اهل کتاب شناخته‌شده بوده است که بدون شک نادرست است.

این که امام عسکری ع سخنانِ پیشینیان را نقل به معنا کرده باشند، اوّلاً خلاف ظاهر بسیاری از موارد است و ثانیاً نقل به معنا آن ‌هم برای دو نوجوان دانش‌آموز، در راستای ساده‌سازی و مطابق با اصطلاحات زمان صورت می‌گیرد نه با کاربرد اصطلاحات نامأنوس؛ ولی در زمان امام عسکری ع هنوز اصطلاح معجزه آن‌چنان رایج نشده بود که جایگزین کلمات مترادف آن شود.

به هر روی در این تردیدی نیست که تفسیر منسوب به امام عسکری ع جعلی است و در این زمینه محقّقان شواهد بسیاری گردآورده‌اند. (برای نمونه نک: شوشتری، الاخبار الدخیله؛ شعرانی؛ غفاری) قرائن نشان می‌دهد جعل این تفسیر از جانب محمد بن القاسم استرآبادی بوده است که ابن غضائری او را ضعیف و کذاب خوانده است. (ابن غضائری، ص۹۸) زیرا اوّلاً مشایخ ادّعایی او کاملاْ مجهول و منفردند و ثانیاً ادبیات و سبکِ روایات او در تفسیر منسوب به امام حسن ع و روایاتی که به طرق دیگر از ناصر اطروش یا دیگران نقل می‌کند کاملاً یکسان است و حتی گاه متن واحدی را هم به امام حسن ع نسبت داده و هم به مشایخ عامه.

با توجه به این که شیخ صدوق (م ۳۸۱ق) مستقیماً از استرآبادی روایت کرده است، استرآبادی در زمانی به سر می‌برده که اصطلاح معجزه کاملاً رواج یافته است.

 

۲.۱.۲. روایات منسوب به طبری در دلائل الامامه

در کتابِ دلائل الإمامه مجموعه روایاتی وجود دارد که با نام ابوجعفر محمد بن جریر طبری آغاز می‌شود. تنها در این دسته از روایات دلائل الإمامه، چند بار اصطلاح معجزه به کار رفته است:

  • دوره امام حسن عسکری ع (دلائل الإمامه، ص۴۲۶)
  • دوره امام رضا (ع) (دلائل الإمامه، ص۳۶۲)
  • دوره امام حسن مجتبی ع (۳ بار) (دلائل الإمامه، ص۱۶۹، ۱۷۰)

در مقاله «بازشناسی روایات منسوب به ابو جعفر طبری در دلائل الامامه» به تفصیل نشان داده شده که این دسته از روایات که با نام ابوجعفر طبری آغاز می‌شود، همگی ساختگی است. (عادل‌زاده، ۱۴۰۱ش، سرتاسر) زمان جعل آن نیز گر چه دقیقاً روشن نیست ولی با توجه به وفات طبری در سال ۳۱۰ق دستِ کم به پس از نیمه اول قرن چهارم و احتمالاً به قرن ششم بازمی‌گردد. (عادل‌زاده، ۱۴۰۱ش، ص۱۱۹)

 

۲.۱.۳. اثبات الرجعه منسوب به فضل بن شاذان

یکی از روایات منسوب به اثبات الرجعه فضل بن شاذان چنین است:

«حدثنا أحمد بن محمد بن أبی نصر رضی الله عنه، قال: حدثنا حماد بن عیسى، قال: حدثنا عبد الله بن أبی یعفور، قال: قال أبو عبد الله جعفر بن  محمد علیهما السلام من معجزه من معجزات الأنبیاء والأوصیاء إلا ویظهر الله تبارک وتعالى مثلها فی ید قائمنا؛ لإتمام الحجه على الأعداء.» (موسوی، مختصر اثبات الرجعه، ص۲۱۳-۲۱۴)

در مقاله «نقش میرلوحی سبزواری در پیدایش اثبات الرجعه منسوب به فضل بن شاذان» نشان داده شده است که روایاتِ منسوب به اثبات الرجعه فضل بن شاذان را میرلوحی سبزواری در قرن ۱۱ق جعل کرده است. (عادل‌زاده، ۱۴۰۱ش، سرتاسر)

 

۲.۱.۴. توحید مفضل

در مقدمه کتاب توحید مفضل آمده است:

«رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ قَالَ حَدَّثَنِی الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ… فَتَکَلَّمَ ابْنُ أَبِی الْعَوْجَاءِ… فَقَالَ لَهُ صَاحِبُهُ إِنَّهُ کَانَ فَیْلَسُوفاً ادَّعَى الْمَرْتَبَهَ الْعُظْمَى وَ الْمَنْزِلَهَ الْکُبْرَى وَ أَتَى عَلَى ذَلِکَ بِمُعْجِزَاتٍ بَهَرَتِ الْعُقُولَ…» (توحید المفضل، ص۳۹-۴۰)

پژوهشگران نشان داده‌اند که انتسابِ توحید مفضل به دلیل مطالب خلاف واقع قابل انتساب به امام صادق ع نیست (سیستانی)؛ الفاظ و اصطلاحات آن با زمانِ امام صادق ع تناسب ندارد (خدایاری، بخش۱)؛ و به احتمال زیاد اصل آن برگرفته از رساله جبرئیل بن نوح انباری نسطوری است (رحمتی، سرتاسر). همچنین نک: صالحی، ۱۳۹۶ش.

 

۲.۱.۵. الأنوار فی مولد النبیّ ص

در کتاب «الأنوار فی مولد النبیّ ص» نوشته ابوالحسن بکری، اصطلاح معجزه در گفتگوهای دوران جاهلی تکرار شده است. (بکری، ص۲۰۹، ۲۵۹) حکایاتِ این کتاب ساخته ابو الحسن بکری از قصّاصان قرن ۶ است. (جعفریان؛ عادل‌زاده، ۱۳۹۶، بررسی روایت مشهور «تهدّمت و الله ارکان الهدی»)

 

۲.۱.۶. اربعین ابن ابی الفوارس و منابعِ مرتبط

دو کتاب الفضائل و الروضه منسوب به شاذان بن جبرئیل در واقع دو تحریر از یک اثر واحدند که انتساب آن به شاذان بن جبرئیل نیز نادرست است. این اثر دربردارنده حکایات و قصص ساختگی بسیاری است که چه بسا با جریان غلو نیز مرتبط است.

در یکی از این قصص، یک اعرابی خطاب به امیر المؤمنین ع ایشان را «معجز النبیّ ص» می‌خواند. (الفضائل، ص۳) البته در نقلِ بحار از الفضائل و الروضه این عبارت وجود ندارد. (مجلسی، بحار الأنوار، ج‏۴۰، ص۲۷۴)

در قصه منقذ بن الابقع نیز در کلامِ امیرالمؤمنین ع لفظِ المعجزات آمده (الروضه، ص۲۱۷؛ الفضائل، ص۱۷۱) امّا سیّد علی بن طاوس همین روایت را بدون لفظ «المعجزات» نقل کرده است. (ابن طاوس، الیقین، ص۲۵۶، ۳۹۶)

منبع هر دو قصه پیش‌گفته، اربعین محمد بن مسلم بن ابی الفوارس است که از منابعِ داستانی ساختگی و تا حدّی غالیانه است.

در قصه دیگری از زبان حبری یهودی خطاب به امیرالمؤمنین ع در زمان پیامبر ص نقل شده است:‌ «أَشْهَدُ… أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ، أَنَّکَ مُعْجِزَتُهُ‏.» (الروضه، ص۱۶۷) در پایان داستان ورود مغیره بن شعبه بر امیرالمؤمنین ع نیز آمده است: «وَ هِیَ مُعْجِزَهٌ لَا یَقْدِرُ عَلَیْهَا أَحَدٌ غَیْرُهُ» (الروضه، ص۵۸) که می‌توان آن را خارج از متن روایت در نظر گرفت.

متن و سند همه این داستان‌ها دربردارنده نام‌های خیالی، وقایع افسانه‌ای و تناقضاتِ تاریخی است.

 

۲.۱.۷. الهدایه الکبری خصیبی

در یکی از روایات منفرد خصیبی از امام باقر ع نیز لفظ معجزه به کار رفته است. (خصیبی، الهدایه، ص۷۱) این روایت نیز مشتمل بر غرائبی است. (برای نمونه نک: ماجرای ولادت عباس، مقاله صفری و …)

در داستان یک تشرف که ادعا شده مربوط به سال ۲۶۸ق است، از زبانِ امام مهدی ع اصطلاح معجزه نقل شده است. (خصیبی، الهدایه، ص۳۷۴) این حکایت از متفرّدات و غرائب خصیبی بوده و برخی از مضامین آن را خصیبی در روایات دیگر خود نیز آورده است. (نک:‌ عادل‌زاده، آموزه‌های نصیری در رساله رجعت) البته با توجه به پیدایش و رواج اصطلاحِ معجزه پیش از سال ۲۷۶ق (بخش ۱.۱) بعید نیست که در سال ۲۶۸ق چنین اصطلاحی به کار رفته باشد یا راوی هنگام نقلِ ماجرا از آن لفظ استفاده کرده باشد.

همچنین یکی از القاب امام کاظم ع «ذُو الْمُعْجِزَات» شمرده شده است. (خصیبی، الهدایه الکبرى، ص۲۶۳) البته در یکی از نسخ خطی چنین لقبی دیده نشد (مرعشی، ش۱۲۰۱۵، گ۱۱۳/الف) ولی در نسخ دیگر موجود است. (برای نمونه:‌ مجلس، ش۷۰۵۳، گ۱۱۹/الف؛ مجلس، ش۹۷۱۳، گ۶۴/ب) گذشته از ضعف منبع، این القاب -به فرض این که اصلی داشته باشد- مأثور نیست و دلیلی بر قدمت و رواج آن‌ها پیش از دوره غیبت در دست نیست.

در نهایت باید در نظر داشت به طور کلی روایاتِ خصیبی آکنده از جعل و تحریف است. (نک: عادل‌زاده و اکبری، رمزواره‌های نصیری در الهدایه الکبری، سرتاسر؛ اکبری، اسنادِ خصیبی، سرتاسر)

 

۲.۲. روایات ساختگی و تحریف‌شده در منابعِ میانی

 

۲.۲.۱. حدیث سؤالات زندیق از امیرالمؤمنین ع

در روایت سؤالات زندیق از امیرالمؤمنین ع درباره تناقض‌نماهای قرآن آمده است: «وَ الْمُعْجِزَاتِ‏ الَّتِی لَا تَنْبَغِی إِلَّا لِلَّهِ وَ أَصْفِیَائِهِ وَ السَّفَرَهِ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ» (طبرسی، الإحتجاج، ج‏۱، ص۲۵۲)

در مقاله «نقد روایت سؤالات زندیق از امیرالمؤمنین(ع) در الإحتجاج طبرسی، در موضوع تحریف قرآن» نشان داده شده است که این حدیث پس از قرن ۴ ق و با تحریف روایتی از شیخ صدوق پدید آمده است (عادل‌زاده و اکبری، سرتاسر). این عبارت نیز از بخش‌های ساختگی و افزوده‌شده به متن حدیث است.

 

۲.۲.۲. روایت منسوب به شیخ طوسی در تأویل الآیات

شرف الدین استرآبادی در تأویل الآیات چنین روایت کرده است:

«وَ هُوَ مَا نَقَلَهُ الشَّیْخُ أَبُو جَعْفَرٍ الطُّوسِیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنِ الشَّیْخِ أَبِی مُحَمَّدٍ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ رِجَالِهِ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ عَنِ الْإِمَامِ الْعَالِمِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْکَاظِمِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى خَلَقَ نُورَ مُحَمَّدٍ ص… مِنْهُمْ تُرَى آیَاتُهُ وَ مُعْجِزَاتُهُ‏…»

انتساب این حدیث به شیخ طوسی نادرست است. در تأویل الآیات احادیث بسیاری به شیخ طوسی نسبت داده شده که از او نیست. مثلاً کتاب مصباح الأنوار به شیخ طوسی نسبت داده شده که چند قرن پس از او نوشته شده است. همچنین استرآبادی در انتساب روایات الغیبه نعمانی به شیخ مفید و انتساب روایات دعائم الاسلام به شیخ صدوق به خطا رفته است.

از سوی دیگر انتساب روایت به فضل بن شاذان نیز درست نیست؛ چه این که در تأویل الآیات احادیث بسیاری به فضل بن شاذان منسوب شده که از او نیست. سند نیز تناسبی با فضل بن شاذان ندارد زیرا او با یک یا دو واسطه از امام کاظم ع روایت می‌کند حال آن که در این جا ظاهراً تعدادِ بیشتری واسطه میانِ او و امام کاظم ع در نظر گرفته شده است.

مهم‌تر از همه این که جابر بن یزید امام کاظم ع را درک نکرده و تنها از امام باقر ع و امام صادق ع روایت کرده است.

اما از نظر متن نیز این حدیث دربردارنده اصلاحات و مضامین غالیان است. برای نمونه در آن آمده است: «ظَاهِرُهُمَا بَشَرِیَّهٌ وَ بَاطِنُهُمَا لَاهُوتِیَّهٌ ظَهَرا لِلْخَلْقِ عَلَى هَیَاکِلِ النَّاسُوتِیَّهِ حَتَّى یُطِیقُوا رُؤْیَتَهُمَا» که دقیقاً بیانگر اعتقاد غالیان است.

درباره این روایت و منبع آن در مقاله «روایات غالیانه منسوب به مسائل البلدان فضل بن شاذان در تأویل الآیات» توضیحات بیشتری داده شده است (عادل‌زاده و اکبری، سرتاسر).

 

۲.۲.۳. روایت ایمان ابی طالب

سید فخار بن معد موسوی به اسناد خود از شیخ صدوق، روایتی نقل کرده که در آن ابوطالب می‌گوید: «إِنَّ لِلْأَنْبِیَاءِ مُعْجِزاً وَ خَرْقَ عَادَهٍ» (ایمان ابی طالب، ص۱۲۸). خوشبختانه همین حدیث را شیخ صدوق در امالی خود آورده است. (امالی، ص۶۱۴)  نه در متن شیخ صدوق و نه در منابعی که از او نقل کرده‌اند این جمله وجود ندارد (روضه الواعظین، ج‏۱، ص۱۳۹؛ مناقب آل أبی طالب، ج‏۱، ص۱۲۹؛ الدر النظیم، ص۱۳۴).

مقایسه متنِ سید فخار با متن شیخ صدوق نشان می‌دهد که در آن عباراتی توضیحی افزوده یا جایگزین شده که در جدول زیر با زیرخطّ نشان داده شده است. بنابراین لفظ معجز در این روایت از افزوده‌های متأخّر از شیخ صدوق است.

 

نقل شیخ صدوق

نقل سید فخار بن معد موسوی

حَدَّثَنَا أَبِی رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیُّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ الْأَسَدِیِّ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْعَبْدِیِّ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَبَایَهَ بْنِ رِبْعِیٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ:

 

 

 

قَالَ أَبُو طَالِبٍ لِرَسُولِ اللَّهِ ص یَا ابْنَ أَخِی اللَّهُ أَرْسَلَکَ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَأَرِنِی آیَهً قَالَ ادْعُ لِی تِلْکَ الشَّجَرَهَ فَدَعَاهَا فَأَقْبَلَتْ حَتَّى سَجَدَتْ بَیْنَ یَدَیْهِ ثُمَّ انْصَرَفَتْ فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ أَشْهَدُ أَنَّکَ‏ صَادِقٌ‏ یَا عَلِیُّ صِلْ جَنَاحَ ابْنِ عَمِّکَ. (الأمالی، ص۶۱۴)

 

وَ أَخْبَرَنِی الصَّالِحُ النَّقِیبُ أَبُو مَنْصُورِ الْحَسَنُ بْنُ مَعِیَّهَ الْعَلَوِیُّ الْحَسَنِیُ‏  رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ أَخْبَرَنِی الشَّیْخُ الْفَقِیهُ أَبُو مُحَمَّدٍ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الدُّورْیَسْتِیُ‏ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ‏  عَنِ الشَّیْخِ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَیْهِ الْقُمِّیِّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ‏ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الرَّقِّیُ‏  عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ الْأَسَدِیِ‏ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْعَبْدِیِ‏ عَنِ الْأَعْمَشِ‏  عَنْ عَبَایَهَ بْنِ رِبْعِیٍ‏  عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: قَالَ أَبُو طَالِبٍ لِلنَّبِیِّ ص بِمَحْضَرٍ مِنْ قُرَیْشٍ لِیُرِیَهُمْ فَضْلَهُ یَا ابْنَ أَخِی اللَّهُ أَرْسَلَکَ قَالَ نَعَمْ قَالَ إِنَّ لِلْأَنْبِیَاءِ مُعْجِزاً وَ خَرْقَ عَادَهٍ فَأَرِنَا آیَهً قَالَ ادْعُ تِلْکَ الشَّجَرَهَ وَ قُلْ لَهَا یَقُولُ لَکَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ أَقْبِلِی بِإِذْنِ اللَّهِ فَدَعَاهَا فَأَقْبَلَتْ حَتَّى سَجَدَتْ بَیْنَ یَدَیْهِ ثُمَّ أَمَرَهَا بِالانْصِرَافِ فَانْصَرَفَتْ فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ أَشْهَدُ أَنَّکَ‏ صَادِقٌ‏ ثُمَّ قَالَ لِابْنِهِ عَلِیٍّ ع یَا بُنَیَّ الْزَمْ ابْنَ عَمِّکَ‏. (ایمان ابی طالب، ص۱۲۴-۱۲۹)

 

 

۲.۳. نقل به معنا، تصحیف و عباراتِ غیرمأثور

برخی از مواردی که ممکن است به عنوان کاربرد لفظ معجزه در روایات مطرح شود، در واقع مأثور نیست یا حاصل نقل به معنا، تصحیف و دیگر آفات است.

۲.۳.۱. قرب الاسناد

در قرب الاسناد حمیری گفتگویی طولانی میانِ گروهی از یهود  و امام کاظم (ع) در سنّ ۵ سالگی در حضور امام صادق (ع) روایت شده است. در این گفتگو، امام کاظم ع معجزاتِ پیامبر ص را یکی‌یکی برشمرده و سخن خود را چنین آغاز می‌کنند: «… آیَاتٌ کَثِیرَهٌ، أَعُدُّهَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ، فَاسْمَعُوا وَ عُوا وَ افْقَهُوا. (فِی مُعْجِزَاتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) أَمَّا أَوَّلُ ذَلِکَ: أَنْتُمْ تُقِرُّونَ‏…» (حمیری، قرب الإسناد، ص۳۱۸)

عبارتِ (فِی مُعْجِزَاتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) در نرم‌افزار جامع الأحادیث نور آمده است. با این که نسخه مورد استفاده این نرم‌افزار، چاپ اول آل البیت است، در این چاپ چنین عبارتی وجود ندارد. با مراجعه به دو نسخه خطی قرب الاسناد (مرعشی، ۶۷۳۳، گ۳۰۵/الف؛ مرعشی، ۵۰۲۱، گ۶۸/ب) و نقلِ الخرائج، بحار الانوار و اثبات الهداه هم روشن شد که چنین عبارتی در متن وجود ندارد (الخرائج، ج‏۱، ص۱۱۶؛ بحار الأنوار، ج۱۷، ص۲۲۶؛ اثبات الهداه، ج۱، ص۲۶۷). البته معلوم است که این عبارت با قبل و بعدش تناسبی ندارد و در واقع به صورت یک عنوان و سرفصل افزوده شده است. روشن نیست که بر اساس کدام چاپ یا نسخه این عنوان الحاقی به متن نرم‌افزار نور راه یافته است.

۲.۳.۲. ادعیه و زیارات

در ادعیه و زیارات زمینه انشاء و ترکیب بسیار گسترده است. نمونه‌های بسیاری سراغ داریم که دعاها و زیارت‌نامه‌هایی که غیرمعصومان انشاء کرده‌اند، سهواً و به تدریج به عنوانِ دعا و زیارتِ مأثور تلقّی شده است. در مواردی نیز جعل عمدی در کار بوده است.

کفعمی دعای بلندی منسوب به رسول اکرم ص نقل کرده که در آن آمده است: الْمُبَلِّغِ رِسَالاتِکَ وَ الْمُظْهِرِ بِمُعْجِزَاتِکَ‏ (البلد الأمین، ص۴۲۵) اما این دعا نیز مانند بسیاری از ادعیه دیگر کفعمی منفرد و بدون سند بوده و الفاظ آن نیز متأخّر است. کفعمی در دعای دیگری نیز این عبارت را نقل کرده:‌ رَسُولِکَ الْمُؤَیَّدِ بِالْمُعْجِزَاتِ‏ (کفعمی، جنه الأمان الواقیه، ص۱۴۷) اما این دعا اساساً به معصوم منتسب نشده و انشاء آن نیز با توجه به الفاظش، کاملاً متأخّر است.

در یک زیارتنامه در مزار شهید اول آمده است: جَعَلْتَهُ سَیْفاً لِنُبُوَّتِهِ وَ مُعْجِزاً لِرِسَالَتِهِ (ابن مکی، المزار، ص۱۰۶) در فقرات مشابه این زیارتنامه در مزار ابن مشهدی به جای «معجزاً»، «آیهً» آمده است. (ابن مشهدی، المزار الکبیر، ص۲۲۰) به هر حال زیارت‌نامه شهید اول، مأثور نیست. در مقاله «حدیث اسید بن صفوان؛ نقش جریان‌شناسی راویان و ساختار اسناد در اصالت‌سنجی روایت» نشان داده شده است که این زیارت‌نامه بر اساس روایت اسید بن صفوان در کتاب کافی تنظیم شده است که در اصل متنی جعلی خطاب به ابو بکر بوده است.

در زیارت منسوب به امام صادق ع به روایت محمد بن مسلم الثقفی عبارت السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا صَاحِبَ الْمُعْجِزَاتِ‏ آمده است. (ابن مشهدی، المزار الکبیر، ص۲۰۸؛ إقبال الأعمال (ط – القدیمه)، ج‏۲، ص۶۰۹)

در زیارت منسوب به امام صادق ع به روایت صفوان جمّال آمده است:‌ السَّلَامُ عَلَى صَاحِبِ الدَّلَالاتِ وَ الْآیَاتِ الْبَاهِرَاتِ وَ الْمُعْجِزَاتِ‏ الْقَاهِرَاتِ (ابن مشهدی، المزار الکبیر، ص۲۱۸)

در برخی زیارات غیر مأثور ابن مشهدی تعابیر مشابه دیده می‌شود: السَّلَامُ عَلَى صَاحِبِ الْمُعْجِزِ الْبَاهِرِ (ابن مشهدی، ص۲۵۷) السَّلَامُ عَلَى صَاحِبِ الْمُعْجِزَهِ فِی جَمِیعِ الْأَسْبَابِ (ابن مشهدی، ص۲۵۸) السَّلَامُ عَلَى الْإِمَامِ الْعَادِلِ وَ الصَّیِّبِ الْهَاطِل، صَاحِبِ الْمُعْجِزَاتِ‏ وَ الْفَضَائِلِ (ابن مشهدی، ص۱۰۳)

در دعای ندبه آمده است: یا ابْنَ الْمُعْجِزَاتِ‏ الْمَوْجُودَهِ (ابن مشهدی، المزار الکبیر، ص۵۸۰؛ ابن طاوس، الإقبال، ج‏۱، ص۵۱۰) که دلیلی بر مأثور بودن دعای ندبه در دست نیست.

در یک دعای غیر مأثور دیگر آمده است:‌ وَ اجْعَلْ ذَلِکَ آیَهً لَکَ وَ مُعْجِزَهً لِلْمُبَلِّغِ الرَّسُولِ (ابن طاوس، المجتنى، ص۱۷)

 

۲.۳.۳. حدیث زراره

در کافی حدیثی از زراره درباره کار کردن نقل شده و در آن آمده است: «فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ حَمَلَ حَجَراً عَلَى عَاتِقِهِ فَوَضَعَهُ فِی حَائِطٍ لَهُ مِنْ حِیطَانِهِ وَ إِنَّ الْحَجَرَ لَفِی مَکَانِهِ وَ لَا یُدْرَى کَمْ عُمْقُهُ إِلَّا أَنَّهُ ثَمَّ [بِمُعْجِزَتِهِ‏]. (الکافی، ج‏۵، ص۷۷)

این در حالی است که طبق تصریح محققان چاپ دارالحدیث عبارت «بمعجزته» فقط در نسخه چاپی کافی آمده و در هیچ یک از نسخی که مقابله کرده‌اند و وسائل الشیعه وجود ندارد. (کافی، دارالحدیث، ج۹، ص۵۳۸، پاورقی) در الوافی (ج۱۷، ص۳۵) و حلیه الأبرار (ج۱، ص۳۳۰) نیز این عبارت وجود ندارد. بنابراین روشن است که این عبارت نیز افزوده‌ای توضیحی است که احتمالاً از حاشیه به متن راه یافته است.

۲.۳.۴. خرائج راوندی

راوندی می‌نویسد: «وَ مِنْهَا: أَنَّ قَوْماً مِنَ الْیَهُودِ قَالُوا لِلصَّادِقِ ع أَیُّ مُعْجِزٍ یَدُلُّ عَلَى نُبُوَّهِ مُحَمَّدٍ قَالَ کِتَابُهُ الْمُهَیْمِنُ الْبَاهِرُ…» (الخرائج، ج‏۱، ص۱۱۱) در حالی که این نیز نقل به معنایی از آغاز و پایانِ همان روایتی است که پیش‌تر از قرب الاسناد نقل شد که در متن اصلی، کلمه «معجز» وجود ندارد.

راوندی در روایت دیگری آورده است: رُوِیَ عَنِ الثُّمَالِیِّ عَنْ رُمَیْلَهَ وَ کَانَ مِمَّنْ صَحِبَ عَلِیّاً ع قَالَ‏ وَ صَارَ إِلَیْهِ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِهِ فَقَالُوا إِنَّ وَصِیَّ مُوسَى کَانَ یُرِیهِمُ الدَّلَائِلَ وَ الْعَلَامَاتِ وَ الْبَرَاهِینَ وَ الْمُعْجِزَاتِ… (الخرائج، ج‏۱، ص۱۷۲) اما در این گونه روایات -گذشته از ضعف و عدمِ اعتبار- نقل به معنا فراوان است. همین روایت پیش‌تر در کتاب الإختصاص به صورت مسند آمده، اما در آن لفظ «المعجزات» وجود ندارد: «… عَنْ حَمَّادٍ الْبَطَحِیِّ عَنْ زَمِیلِهِ وَ کَانَ مِنْ أَصْحَابِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ: إِنَّ نَفَراً مِنْ أَصْحَابِهِ قَالُوا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّ وَصِیَّ مُوسَى کَانَ یُرِیهِمُ الْعَلَامَاتِ بَعْدَ مُوسَى…» (الإختصاص، ص۳۲۶)

 

۲.۳.۵. سخن عثمان بن سعید

نباطی می‌نویسد: «ذکر الشیخ الموثوق به عثمان بن سعید العمری‏ أن ابن أبی غانم القزوینی قال إن العسکری لا خلف له فشاجرته الشیعه و کتبوا إلى الناحیه -و کانوا یکتبون لا بسواد بل بالقلم الجاف على الکاغذ الأبیض فتکون علما معجزاً- فورد جوابا إلیهم‏…»(الصراط المستقیم، ج‏۲، ص۲۳۵) ممکن است این نقل، شاهدی بر رواج لفظ معجزه در بین سال‌های ۲۶۰ تا ۲۶۷ق دانسته شود. اگر چه این برداشت با تاریخ‌گذاری ما درباره زمانِ پیدایش اصطلاح معجزه منافات ندارد، امّا روشن است که در این جا «وکانوا یکتبون…معجزاً» جمله معترضه و توضیحی افزوده از جانب مؤلف است نه آن که سخن عثمان بن سعید باشد؛ چنان که در منبع اصلی این جمله معترضه وجود ندارد. (طوسی، الغیبه، ص۲۸۵)

 

۲.۳.۶. روایت المسترشد

طبری امامی در المسترشد خطبه‌ای از امیرالمؤمنین ع نقل کرده که در آن آمده است: «أَلَا فَتَمَسَّکُوا مِنْ إِمَامِ الْهُدَى بِمُعْجِزَتِهِ.» (المسترشد، ص۴۰۴) این جمله معنای روشنی ندارد زیرا چنگ زدن به معجزه امام بی‌معنا است. علی‌القاعده «بمعجزته» تصحیف «بِحُجزَتِه» است.

علاوه بر این موارد، نمونه‌های دیگری نیز در دست است که در همگی آثار نقل به معنا، خلط یا جعل آشکار است و در این مقاله فرصت پرداختن به آن‌ها فراهم نیست (الخرائج، ج‏۱، ص۳۲؛ ج‏۲، ص۸۱۱؛ مناقب آل أبی طالب، ج۱، ص۱۳۴، ۱۳۸؛ ج‏۲، ص۳۰۴، ۳۴۰؛ ج‏۴، ص۳۹۲؛ الأمالی للطوسی، ص۲۱۹، ۲۸۰؛ الغیبه للطوسی، ص۲۴؛ تحف العقول، ص۴۸۹؛ مصباح المتهجد، ج‏۲، ص۷۶۶؛ مهج الدعوات، ص۱۷۹؛ مقتضب الأثر، ص۱۴؛ إعلام الورى، ص۳۷۲).

 

۲.۴. روایاتِ موجود در کتب شیخ صدوق

شیخ صدوق (م ۳۸۱ق) در کتب خود چند روایت آورده که در آن لفظ معجزه به کار رفته است. یکی از آن‌ها از تفسیر استرآبادی است (معانی الأخبار، ص۲۷) که پیشتر بحث آن گذشت. امّا برخی روایاتِ دیگر نیازمند بحث و بررسی جدید است.

۲.۴.۱. روایت موسی بن عمران النخعی

الف) از نوفلی از محمد بن سنان از مفضل بن عمر از امام صادق ع از پدرانش از امام حسن ع نقل کرده که در خطبه‌ای در حضور معاویه فرمود: «أَنَا ابْنُ صَاحِبِ الْمُعْجِزَاتِ‏ وَ الدَّلَائِلِ» (ابن بابویه، امالی، ص۱۷۹) بخش‌هایی از این خطبه را جاحظ (م ۲۵۵ق) و ابن قتیبه دینوری (م ۲۷۶ق) نقل کرده‌اند؛ اما عبارت مورد نظر در آن دیده نمی‌شود (جاحظ، المحاسن و الاضداد، ۱۴۲۳ق، ص۱۳۸؛ دینوری، عیون الأخبار، ج۲، ص۱۸۸). بعد از صدوق، قطب الدین راوندی همین خطبه را با اندک تفاوت‌هایی آورده و در آن هم عبارت مورد نظر وجود دارد، اما قبل و بعدِ خطبه متفاوت است. (الخرائج، ج‏۱، ص۲۳۷) با توجه به آن چه گذشت، کاربرد اصطلاح معجزه در زمان امام حسن (ع) قابل پذیرش نیست.

ب) از نوفلی از علی بن ابی حمزه از ابو بصیر روایت کرده استز نخعیر دو حدیث از نخعی دیده مین دیده: «قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع لِأَیِّ عِلَّهٍ أَعْطَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْبِیَاءَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَعْطَاکُمُ الْمُعْجِزَهَ فَقَالَ لِیَکُونَ دَلِیلًا عَلَى صِدْقِ مَن أَتَى بِهِ وَ الْمُعْجِزَهُ عَلَامَهٌ لِلَّهِ لَا یُعْطِیهَا إِلَّا أَنْبِیَاءَهُ وَ رُسُلَهُ وَ حُجَجَهُ لِیُعْرَفَ بِهِ صِدْقُ الصَّادِقِ مِنْ کَذِبِ الْکَاذِبِ» (ابن بابویه، علل الشرائع، ج‏۱، ص۱۲۲).

در حدیث ابو بصیر، اصطلاح معجزه، کاملاً تثبیت‌شده و روشن، فرض شده به گونه‌ای که ابوبصیر کاملاً با آن آشنا است. این فرض نمی‌تواند واقعی باشد. در مقاله دیگری به مشکلات و اختلالات موجود در روایات موسی بن عمران نخعی پرداخته‌ایم و نشان داده‌ایم که برخی روایاتِ موسی بن عمران دچار زمان‌پریشی است (عادل‌زاده، واکاوی میراث حدیثی موسی بن عمران نخعی).

 

۲.۴.۲. روایت بکر بن عبد الله بن حبیب

حدیث دیگری نیز از طرق مشایخ رازی در دست است:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْهَیْثَمِ الْعِجْلِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ بُهْلُولٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِیَهَ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ: عَشْرُ خِصَالٍ مِنْ صِفَاتِ الْإِمَامِ الْعِصْمَهُ وَ النُّصُوصُ وَ أَنْ یَکُونَ أَعْلَمَ النَّاسِ وَ أَتْقَاهُمْ لِلَّهِ وَ أَعْلَمَهُمْ بِکِتَابِ اللَّهِ وَ أَنْ یَکُونَ صَاحِبَ الْوَصِیَّهِ الظَّاهِرَهِ وَ یَکُونَ لَهُ الْمُعْجِزُ وَ الدَّلِیلُ وَ تَنَامَ عَیْنُهُ وَ لَا یَنَامَ قَلْبُهُ وَ لَا یَکُونَ لَهُ فَیْ‏ءٌ وَ یَرَى مِنْ خَلْفِهِ کَمَا یَرَى مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ. (الخصال، ج‏۲، ص۴۲۸)

بدون تردید اصالت این حدیث را نمی‌توان پذیرفت زیرا ابومعاویه الضریر از بزرگان عامه است و انتساب چنین حدیثی به او ممکن نیست. چنان که مضمون روایت با گرایش اعمش نیز سازگار نیست. جالب آن که چندین روایت به همین طریق از ابومعاویه الضریر از اعمش نقل شده که در همه آن‌ها این ناسازگاری اعتقادی و تاریخی مشاهده می‌شود. براین‌اساس طریق احادیث بکر بن عبد الله بن حبیب دچار اختلال و مشکل است که دراین‌باره در مقاله در دست نشرِ «واکاوی میراث روایی بکر بن عبد الله بن حبیب» به تفصیل بحث کرده‌ایم.

 

۲.۴.۳. روایت صولی

شیخ صدوق روایت کرده است:

حَدَّثَنَا الْحَاکِمُ أَبُو عَلِیٍّ الْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ الْبَیْهَقِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الصَّوْلِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الرَّازِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی قَالَ: ذَکَرَ الرِّضَا ع یَوْماً الْقُرْآنَ فَعَظَّمَ الْحُجَّهَ فِیهِ وَ الْآیَهَ وَ الْمُعْجِزَهَ فِی نَظْمِهِ قَالَ هُوَ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ وَ عُرْوَتُهُ الْوُثْقَى وَ طَرِیقَتُهُ الْمُثْلَى الْمُؤَدِّی إِلَى الْجَنَّهِ وَ الْمُنْجِی مِنَ النَّارِ لَا یَخْلُقُ‏ عَلَى الْأَزْمِنَهِ وَ لَا یَغِثُ‏ عَلَى الْأَلْسِنَهِ لِأَنَّهُ لَمْ یُجْعَلْ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ بَلْ جُعِلَ دَلِیلَ الْبُرْهَانِ وَ الْحُجَّهَ عَلَى کُلِّ إِنْسَانٍ‏ لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِید. (عیون أخبار الرضا، ج‏۲، ص۱۳۰)

عبارتی که به پدرِ محمد بن موسی الرازی نسبت داده شده، دربردارنده لفظِ المعجزه است؛ اما روشن نیست که واقعاً این جمله عیناً از او نقل شده یا حاصل نقل به معنا در طبقات بعد است. عجیب آن که به همین اسناد روایت دیگری نیز نقل شده که بسیار شبیه روایت بالا است:

حَدَّثَنَا الْحَاکِمُ أَبُو عَلِیٍّ الْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ الْبَیْهَقِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الصَّوْلِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی الْقَاسِمُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ أَبِی ذَکْوَانَ قَالَ سَمِعْتُ إِبْرَاهِیمَ بْنَ الْعَبَّاسِ یُحَدِّثُ عَنِ الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع إِنَّ رَجُلًا سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع مَا بَالُ الْقُرْآنِ لَا یَزْدَادُ عِنْدَ النَّشْرِ وَ الدِّرَاسَهِ إِلَّا غَضَاضَهً فَقَالَ لِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یُنْزِلْهُ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ وَ لَا لِنَاسٍ دُونَ نَاسٍ فَهُوَ فِی کُلِّ زَمَانٍ جَدِیدٌ وَ عِنْدَ کُلِّ قَوْمٍ غَضٌّ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ. (عیون أخبار الرضا، ج‏۲، ص۸۷)

این روایت را عیناً ابو صالح شعیب بن محمد (التاسع من فوائد أبی عثمان البحیری، ص۴۹) و عبد الغفار بن عبیدالله المقرئ (تاریخ بغداد ت بشار ۷/ ۳۰) از ابوبکر محمد بن یحیی الصولی (م ۳۳۵ق) روایت کرده‌اند. باید توجه داشت که ابراهیم بن العباس الصولی (م ۲۴۳ق) که این گفتگو به او نسبت داده شده، عموی پدر محمد بن یحیی الصولی بوده و هر دو کاتب بوده‌اند. (سمعانی، الأنساب، ج۸، ص۳۴۸-۳۵۰) البته همین گفتگو عیناً میانِ ابن سکیت و امام هادی ع نقل شده است. (الأمالی للطوسی، ص۵۸۰) اما راوی آن ابو المفضل الشیبانی از رجاء بن یحیی العبرتائی است. با توجه به این که ابوالمفضل شیبانی احادیث را قلب اسناد می‌کرده و متون و اسناد را ترکیب می‌نموده، احتمالاً در این جا نیز روایت صولی را تحریف کرده است.

به هر حال اگر بپذیریم که دو روایتِ ابوبکر صولی، احتمالاً اصل واحدی داشته، بنابراین احتمال دارد روایت اول ابوبکر صولی، برگرفته از روایت دوم باشد و در این صورت لفظ معجزه در اصل گزارش نبوده است. این احتمال هم وجود دارد که خودِ ابوبکر صولی عبارات را پردازش کرده باشد، چه این که در زمان او اصطلاح معجزه رایج بوده و او خود این لفظ را در کتابش به کار برده است. (صولی، أدب الکتاب، ص۲۲۹، ۲۳۰)

 

نتیجه‌گیری

با توجه به همه آن چه گذشت، به نظر می‌رسد لفظ معجزه در نیمه دوم قرن سوم قمری پدید آمده و در پایان این قرن رواج یافته است. بنابراین روایاتی که مشتمل بر این لفظ هستند و به زمانی پیش از آن باز می‌گردد دچار اشکال هستند. این احادیث یا جعلی بودن و اختلال آن با روش‌های دیگر دیگر ثابت است، یا ضعیفند و اعتبار آن‌ها ثابت نیست و یا دچار نقل به معنا و آفات مانند آن شده‌اند. بنابراین می‌توان کاربرد لفظ معجزه در یک روایت را به مثابه یک مشکل تردیدآفرین و قرینه‌ و سرنخ برای ریشه‌یابی و تاریخ‌گذاری آن در نظر گرفت.

 

منابع

  1. آقایی، سید علی (۱۳۸۷ش)، سیر تاریخی اندیشه اعجاز قرآن، پژوهش های قرآنی، شماره پیاپی ۵۴، ص۲۶۲-۲۸۹
  2. آلوسی، نعمان؛ السقا، احمد حجازی (۱۴۰۸ق)، قاهره: دار البیان العربی، اول
  3. ابن الساعی، تاج الدین علی بن أنجب (۱۴۳۰ق)، الدر الثمین فی أسماء المصنفین، تونس: دار الغرب الاسلامی، اول
  4. ابن ربن الطبری، علی (۱۳۹۳ق)، الدین و الدوله، بیروت: دار الآفاق الجدیده، اول
  5. ابن قتیبه، عبد الله بن مسلم الدینوری ‌(۱۴۱۹ق)، تأویل مختلف الحدیث، المکتب الاسلامی، دوم
  6. ابو حاتم رازی، احمد بن حمدان (۱۳۸۱ش)، اعلام النبوه، تهران: مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران
  7. أُرمی هَرَری، محمد الأمین بن عبد الله (۱۴۳۰ق)، الکوکب الوهَّاج والرَّوض البَهَّاج فی شرح صحیح مسلم بن الحجاج، مکه: دار المنهاج، اول
  8. اسفرایینی، ابو منصور عبد القاهر بن طاهر (۱۹۷۷م)، الفرق بین الفرق وبیان الفرقه الناجیه، بیروت: دار الآفاق الجدیده، دوم
  9. اشعری، ابو الحسن (۱۳۹۷ق)، الإبانه عن أصول الدیانه، قاهره: دار الأنصار، اول
  10. اشعری، ابو الحسن (۱۴۲۶ق)، مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین، المکتبه العصریه، اول
  11. افطسی، محمد بن محمد بن هبه الله (۱۴۲۵ق)، المجموع اللفیف، بیروت: دار الغرب الاسلامی، اول
  12. بستانی، بطرس (۱۹۸۷م)، محیط المحیط : قاموس مطول للغه العربیه، بیروت: مکتبه لبنان
  13. بعّاج، ولید (۲۰۲۰م)، الأسطوره المسیحیه للراهب بحیرا فی النصوص العربیه والسریانیه، بیروت، ومضات، اول
  14. بقاعی، ابراهیم بن عمر، نظم الدرر فی تناسب الآیات والسور، قاهره: دار الکتاب الإسلامی
  15. البکری، محمد حمدی (۱۹۴۷م)، رساله الهاشمی إلی الکندی وردّ الکندی علیها، مجله کلیه الآداب، المجلد ۹، العدد ۱، ص۲۹-۵۱، القاهره: جامعه فؤاد الأول
  16. بیرونی، ابو ریحان، الآثار الباقیه عن القرون الخالیه، محقق: اذکایی، پرویز، تهران: میراث مکتوب، ۱۳۸۰
  17. تستری، سهل بن عبد الله (۱۴۲۳ق)، تفسیر التستری، بیروت: دار الکتب العلمیه، اول
  18. جابر بن حیان (منسوب)، مختار رسائل جابر بن حیان، تصحیح: پ. کراوس، مکتبه الخانجی، ۱۳۵۴ق
  19. جالینوس، حنین بن اسحاق (۱۹۸۶م)، کتاب جالینوس فی الأسطقسات على رأی أبقراط، قاهره: الهیئه المصریه العامه للکتاب‏، اول‏
  20. جهانبخش، جویا، میراث جابربن حیان یا مرده ریگ کیمیایی غالیان ؟، نشریه آینه پژوهش، شماره پیاپی: ۱۲۰، اسفند ۱۳۸۸ و فروردین ۱۳۸۹، شماره۶
  21. جواد، ابراهیم، دراسه حول شخصیه جابر بن حیان فی التراث الإسلامی، نشانی الکترونیک: http://mhedaiat.blogspot.com/2023/11/blog-post.html
  22. جونس، مارسدن (۱۴۰۹ق)، المغازی للواقدی (مقدمه)، بیروت: دار الأعلمی، سوم
  23. حسینی معدی، حسین، الرسول (ص) فی عیون غربیه منصفه، دمشق: دار الکتاب العربى، اول: ١۴١٩ق
  24. حمصی، نعیم (۱۴۰۰ق)، فکره اعجاز القرآن، بیروت: الرساله، دوم (چاپ اول: ۱۳۷۴ق)
  25. الحمیدی، عبد العزیز بن احمد بن محسن (۱۴۳۸ق)، موقف کبار القساوسه من القرآن الکریم، عربستان سعودی: دار الطرفین، اول
  26. حنین بن اسحاق، المولودین (۱۳۸۷ش)‏، تهران: دانشگاه علوم پزشکى ایران‏، اول
  27. خدایاری، علی‌نقی (۱۳۹۱ش)، آثار منسوب به امام صادق ع، ابعد شخصیت و زندگی امام صادق ع، فصل ۲۳، تهران: دانشگاه امام صادق ع، اول
  28. رازی، محمد بن زکریا (۱۴۲۲ق)، الحاوی فی الطب، بیروت: دار احیاء التراث العربی، اول
  29. رحمتی، محمدکاظم، مفضل بن عمر و کتاب التوحید منسوب به او
  30. رسّی، القاسم بن ابراهیم (۱۴۲۲ق)، مجموع کتب و رسائل الامام القاسم بن ابراهیم الرسّی، صنعاء: دار الحکمه الیمانیه، اول
  31. رهاوی، اسحق بن على (۱۳۸۷ش)،‏ أدب الطبیب‏، تهران: دانشگاه علوم پزشکى ایران‏، اول
  32. الروضه فی فضائل أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیهما السلام (منسوب به شاذان بن جبرئیل)، محقق: شکرچى، على‏، مکتبه الأمین‏، قم‏، اول: ۱۴۲۳ق‏
  33. زجّاج، ابراهیم بن السریّ (۱۴۰۸ق)، معانی القرآن وإعرابه، بیروت: عالم الکتب، اول
  34. زرکلی، خیر الدین (۲۰۰۲م)، الأعلام، دار العلم للملایین، پانزدهم
  35. سالسی، الأب جان ماریا جانَتسا (۲۰۰۰م)، نصوص مختاره من کنیسه المشرق، بغداد، مطبعه الطیف
  36. سزگین، فؤاد، تاریخ التراث العربی، ترجمه: حجازی، محمود فهمی، جامعه الإمام محمد بن سعود الإسلامیه، ۱۴۱۱ق
  37. سیّدی، سیّد حسین (۱۳۹۲ش)، سیر تاریخی اعجاز قرآن، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، اول
  38. سیستانی، سید محمدرضا،
  39. شرّاب، محمد بن محمد حسن (۱۴۲۷ق)، شرح الشواهد الشعریه فی أمات الکتب النحویه «لأربعه آلاف شاهد شعری»، بیروت: مؤسسه الرساله، اول
  40. صالحی، محمدعلی (۱۳۹۶ش)، توحید مفضل بن عمر جعفی در ترازوی نقد، کتاب قیّم: س۷، ش۱۶، ص۱۳۳-۱۵۶
  41. صقر، شحاته محمد (۱۴۳۲ق)، الاختلاط بین الرجال والنساء، دار الیسر، اول
  42. صولی، ابو بکر محمد بن یحیی (۱۳۴۱ش)، أدب الکتاب، مصر: المطبعه السلفیه
  43. طبری، محمد بن جریر (بی تا)، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، مکه: دار التربیه والتراث
  44. عادل‌زاده، علی (۱۳۹۶)، بررسی روایت مشهور «تهدّمت والله ارکان الهدی»، https://alasar.blog.ir/1396/03/29/ax
  45. عادل زاده، علی (۱۴۰۱ش)، بازشناسی روایات منسوب به طبری در دلائل الإمامه، حدیث و اندیشه، ش۳۳، ص۹۰-۱۳۰
  46. عادل زاده، علی، واکاوی میراث حدیثی موسی بن عمران نخعی، در دست ویرایش
  47. عادل‌زاده، علی، واکاوی میراث روایی بکر بن عبد الله بن حبیب، در دست نشر
  48. عادل زاده، علی، اکبری، عمیدرضا، حدیث اسید بن صفوان؛ نقش جریان‌شناسی راویان و ساختار اسناد در اصالت‌سنجی روایت، دانشگاه فردوسی مشهد، علوم قرآن و حدیث، دوره ۵۳، شماره ۱، خرداد ۱۴۰۰، صفحه ۳۱-۵۴
  49. عادل زاده، علی، اکبری، عمیدرضا (۱۴۰۲)، «روایات غالیانه منسوب به مسائل البلدان فضل بن شاذان در تأویل الآیات»، https://alasar.blog.ir/1402/08/21/TawilAlayat
  50. عزیزی، حسین (۱۳۹۰ش)، درآمدی بر کتابشناسی توصىفی فتوح نگاری اسلامی، آیینه پژوهش، سال ۲۲، شماره ۵
  51. عیون السود، محمد باسل (۱۴۲۳ق)، تفسیر التستری (مقدمه)، بیروت: دار الکتب العلمیه، اول
  52. غیور، محمد علی؛ وزیری، حکیم (۱۳۹۸ش)، بازخوانی اعجاز قرآن کریم از منظر روایات معصومین (ع)، مطالعات فهم حدیث، شماره پیاپی ۱۱، ص۵۷-۸۰
  53. فارابی، اسحاق بن ابراهیم (۱۴۲۴ق)، معجم دیوان الأدب، قاهره: دار الشعب
  54. فتوح الشام، بیروت، دار الکتب العلمیه، اول: ۱۴۱۷ق
  55. الفضائل (منسوب به شاذان بن جبرئیل)، نشر رضی، قم‏، دوم: ۱۳۶۳ش‏.
  56. کراجکى، محمد بن على (۱۴۱۰ق)‏، کنز الفوائد، قم: دارالذخائر، اول
  57. الکندی، عبد المسیح (۱۸۸۰م)، رساله عبد الله بن اسماعیل الهاشمی إلی عبد المسیح بن اسحاق الکندی یدعوه بها إلی الإسلام ورساله عبد المسیح إلی الهاشمی یردّ بها علیه ویدعوه إلی النصرانیه، تصحیح: آنتون تیان، لندن
  58. الکندی، عبد المسیح (۲۰۰۶م)، رساله الکندی مع تعلیقات ویلیام مویر، ترجمه عربی، نشر الکترونیک: muhammadanism.org
  59. لاشین، موسی شاهین (۱۴۲۳ق)، فتح المنعم شرح صحیح مسلم، دار الشروق، اول
  60. ماتریدی، ابو منصور (۱۴۲۶ق)، تفسیر الماتریدی (تأویلات أهل السنه)، بیروت: دار الکتب العلمیه، اول
  61. مسعودی، علی بن الحسین (۱۳۵۷ق)، التنبیه والإشراف، تصحیح: عبد الله إسماعیل الصاوی، قاهره: مکتبه الشرق الإسلامیه
  62. مسعودی، علی بن الحسین (۱۸۹۳م)، التنبیه والإشراف، لیدن: بریل
  63. موسوی، سید باسم، مختصر اثبات الرجعه للفضل بن شاذان، نشریه تراثنا :: ربیع الثانی – جمادی الثانیه ۱۴۰۹ ، السنه الرابعه – العدد ۲، ص۱۹۱-۲۲۲
  64. موسوی مقدم، سید محمد (۱۳۹۴ش)، گرگور شوئلر و اعتبارسنجی روایات سیره نبوی مقاله، حدیث حوزه، ش۱۰
  65. مویر، ویلیام (۲۰۰۶م)، رساله الکندی مع تعلیقات ویلیام مویر، ترجمه عربی، muhammadanism.org
  66. مهدوی راد، محمدعلی؛ شهیدی، روح الله (۱۳۹۹)، «اعجاز قرآن»، علوم قرآنی (وحی، اعجاز، تحریف‌ناپذیری)، تهران: سمت، چهارم
  67. نحاس، ابو جعفر احمد بن محمد (۱۴۰۸ق)، الناسخ والمنسوخ، کویت: مکتبه الفلاح، اول
  68. نحاس، ابو جعفر احمد بن محمد (۱۴۲۱ق)، إعراب القرآن، بیروت: دار الکتب العلمیه، اول
  69. Koningsveld, van (2004), The Apology of Al_Kindi, Religious Polemics in Contexts, 69-92, Second International Conference of the Leiden Institute for the Study of Religions at Leiden, 27-28 April 2000, Royal Van Gorcum
  70. Martin, Richard C.(2002), Inimitability, Encyclopaedia of the Qurān, vol. 2, pp. 526-535, Leiden–Boston: Brill
  71. Martin, Richard C. (1980), The Role of the Basrah Mutazilah in Formulating the Doctrine of the Apologetic Miracle, Journal of Near Eastern Studies, Vol. 39, No. 3. (Jul., 1980), pp. 175-189.
  72. Muir, William (1887), Apology of Al_kindi, Written at The Court of Al_Mamun, London, Society for Promoting Christian Knowledge, second edition
  73. Troupeau, Gerard (1986), Al-Kindi Abd-Almasih b. Ishak, The Encyclopedia of Islam, 5/120-121, Leiden, Brill

 

پانوشت‌ها

[۱] تنها موارد مشکوکی در دست است که در بخش‌های بعد مورد بحث قرار می‌گیرد.

[۲] متأسفانه دسترسی به کتاب فرانسوی بومن حاصل نشد تا دلائل او بررسی شود.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *