بسم الله الرحمن الرحیم
احمد بن محمد سیّاری و احمد بن سیّار مروزی
امیرحسن خوروش
احمد بن محمد سیّاری -صاحب القراءات- از جمله راویان متّهم به غلو است که روایات امامتی، فقهی، و طبّی گوناگونی از او برجای مانده و در سدههای اخیر نیز با بازتاب بسیاری از روایات کتاب القراءات او در فصل الخطاب محدّث نوری، مورد توجّه حدیثپژوهان قرار گرفته است؛ از جمله در مقالۀ «تحلیل دیدگاههای رجالیان دربارۀ زمینههای تضعیف أحمد بن محمّد سیّاری» نوشتۀ مرضیه شمآبادی، بیبی زینب حسینی، و علیه رضاداد (پژوهشهای قرآن و حدیث، سال ۵۳، شمارۀ دوم، ۱۳۹۹ش) نقدهایی متوجّه شخصیّت روایی او شده است.
در مقالۀ یادشده تلاش شده از مصادر اهل سنّت برای شناخت سیّاری کمک گرفته شود و به گفتۀ نویسندگان آن، در این مقاله، «با شناخت دقیقتر شخصیّت این راوی در کتب رجالی شیعه و اهل سنت و مقارنۀ رجالی بین راویان شیعه و اهل سنت، تحلیل جامعی از شخصیت این راوی ارائه میگردد» (ص۳۵۶).
در این مقاله، دادههای جدید و غریبی دربارۀ سیّاری مطرح شده است؛ به عنوان نمونه، گفته شده که سیّاری در مرو به دنیا آمده و متولّد ۱۹۸ق و متوفّی ۲۶۸ق است و پسر کنیز مأمون است و در شام و مصر حضور داشته و کثیر السفر بوده و با متصوّفه در ارتباط بوده و نخستین کسی بوده که کتب شافعی را به مرو برده است (ص۳۵۹-۳۶۵)؛ دادههایی شگفت که اثری از آنها در منابع رجالی شیعه، دانشنامهها و مقالات پژوهشی که دربارۀ سیّاری نوشته شده، دیده نمیشود و نویسندگان این مقاله، بر اساس این دادهها، داستانهایی در ارتباط سیّاری با یهود، متصوّفه، بنی عبّاس و به ویژه مأمون عبّاسی نگاشتهاند و از همسویی سیّاری با «سیاستهای کلان مأمون عباسی» (!) سخن گفتهاند (ص۳۵۹، ۳۶۲، ۳۶۵-۳۶۶).
با مراجعه به ارجاعات این مقاله، روشن میشود که نویسندگان، این دادهها را از ترجمههای «أحمد بن سیّار بن أیوب المروزی» در عامّه به دست آوردهاند و اتّحاد این عنوان -در روات عامّه- را با عنوان «أحمد بن محمد السیّاری» -در روات شیعه- مسلّم انگاشتهاند؛ حال آن که مستقلاً به بیان شواهد اتّحاد این دو عنوان نپرداختهاند و صرفاً در پاورقیای پس از بیان ارتباط احمد بن سیّار بن ایّوب با متصوّفه، اتّهام به غلوّ سیّاری را «یکی از دلایل مهمی که سبب میشود احمد بن سیار [بن ایوب مروزی]، را همان احمد بن محمد بن سیار بدانیم»، عنوان کردهاند.
در یادداشت پیشرو نگاهی اجمالی به ترجمۀ دو عنوان «احمد بن محمد سیاری» و «احمد بن سیار مروزی» انداخته میشود و امکان اتّحاد این دو عنوان، بررسی میشود.
الف) ابوعبدالله احمد بن محمد بن سیار سیاری:
وی در تمامی اصول ششگانۀ رجالی مدخل شده است (رجال البرقی، ص۶۱؛ اختیار رجال الکشی، ص۶۰۶؛ ضعفاء ابن الغضائری، ص۴۰؛ فهرست الطوسی، ص۵۷؛ رجال الطوسی، ص۳۸۴، ۳۹۷؛ رجال النجاشی، ص۸۰). تمامی اصول مذکور، نام او را «أحمد بن محمد» دانسته و ابن غضائری، شیخ در فهرست، و نجاشی، نام جدّ او را «سیّار» دانستهاند. کنیۀ وی به گفته نصر بن صباح (مطابق گزارش کشی)، کشی، ابن غضائری، شیخ در فهرست، و نجاشی، «أبو عبد الله» بوده است. ابن غضائری و نجاشی تصریح کردهاند که وی به لقب «السیّاری» معروف بوده و شناخته میشده است. برقی، کشی، نصر بن صباح (مطابق گزارش کشّی)، و شیخ نیز این لقب را برای وی گزارش دادهاند. برقی، شیخ در فهرست و رجال، و نجاشی او را «بصری» دانسته و ابن غضائری او را «القمی» عنوان کرده و کشّی دربارۀ او گفته است: «أصفهانیٌ ویقال بصریٌ». همچنین کشّی، شیخ، و نجاشی او را از نویسندگان طاهریان دانسته، اما اشارهای به خراسانیبودن او نکردهاند.
در تراجمِ او نه تنها هیچگونه بحثی از گرایش به عامّه یافت نمیشود، بلکه ابن غضائری او را غالی شمرده و محمد بن علی بن محبوب نقل کرده که وی قائل به تناسخ بوده است. همچنین در گزارش کشی -که مورد تردید برخی واقع شده-، اشاره شده به اینکه سیّاری جایگاه خاصّی (شاید وکالت مالی) را نسبت به امام جواد علیه السلام ادعا کرده است. همچنین جدای از تراجم او، مراجعه به روایاتش نشان میدهد که وی امامت امام دوازدهم را نیز پذیرفته بوده (نمونه: کمال الدین، ج۲، ص۴۳۰) و فضای عمومی کتاب القراءات او نیز نشان میدهد که وی شیعی برائتی بوده که فاصلۀ بسیاری با فضای عامّه دارد.
دربارۀ حوزۀ حدیثی او نیز، گذشته از اینکه در تراجم، بصری و قمی و اصفهانی دانسته شده، با مراجعه به اسانید روایات سیّاری میدانیم که وی عمدتاً از مشایخ بغدادی، کوفی، قمی، و رازی تحمّلِ حدیث کرده و راویانِ از او نیز عمدتاً قمی و پس از آن بصری و رازی هستند و با وجود آنکه طاهریان در خراسان بودهاند و سیّاری حدود چهار سال کاتب دربار آنان بوده، شاهد روشنی بر تحمّل حدیث و ادای حدیث او در حوزۀ خراسان یافت نمیشود (خوروش، [در دست نشر]، «امکانسنجی استفادۀ تفسیر عیّاشی از کتاب القراءات سیّاری»، بخش سوم).
ب) ابوالحسن احمد بن سیّار بن ایّوب مروزی:
نام کامل وی، «أحمد بن سیّار بن أیّوب بن عبد الرحمن» بوده و با لقب «المروزی» که اشاره به تعلّق او به مرو دارد، شناخته میشده است. کنیۀ وی «أبو الحسن» بوده و در مرو در علم و ادب و زهد و ورع، سرآمد «أهل الحدیث» دانسته میشده است. وی از مشایخی چون «إبراهیم بن محمد الشافعی»، «أحمد بن أبی الطیب المروزی»، و «إسحاق بن راهویه» روایت میکرده و راویان بسیاری از جمله نسائی مستقیماً از او روایت میکنند و گفته شده که بخاری نیز از او روایت کرده است. وی را نسائی، توثیق کرده و ابویطنب مدح کرده و دارقطنی دربارۀ او گفته است: «هو ثقه فی الحدیث». ابن ابیداود نیز او را «من حفّاظ الحدیث» دانسته و ابراهیم بن اسحاق حربی از فضل و ورع او سخن گفته (تاریخ بغداد، ج۵، ص۳۰۶؛ تهذیب الکمال، ج۱، ص۳۲۳). مسلمه بن قاسم و عبد الغنی بن سعید نیز او را توثیق کردهاند و ابوعبدالله لخمی دربارۀ او گفته است: «کان إماماً من الأئمه فی الحدیث حافظاً له بارعاً فی الفقه» (إکمال تهذیب الکمال، ج۱، ص۵۳).
ابن حبّان وی را در الثقات آورده و از دفاع او از مذهب (عامّه) و مقابلۀ او با اهل بدعتها سخن گفته است: «وکان من الجماعین للحدیث والرحالین فیه مع التیقظ والإتقان والذب عن المذهب والتضییق على أهل البدع» (الثقات، ج۸، ص۵۴). دربارۀ مذهب فقهی او باید گفت که او در طبقات الشافعیین ابوالفداء (ج۱، ص۱۶۷) و طبقات الشافعیه الکبری سبکی (ج۲، ص۱۸۳) مدخل دارد و ذهبی دربارۀ او گفته است: «الحافظ الفقیه، أحد الأعلام… وهو أحد أصحاب الوجوه من الشافعیه» (تاریخ الإسلام، ج۶، ص۲۶۵). مغلطای بن قلیج نیز در این باره میگوید: «وهو الذی نصر مذهب الشافعی ونشره وکان وصل إلى مصر فکتب کتب الشافعی وقرأها على حرمله ثم عاد فأحکمها على الربیع» (إکمال تهذیب الکمال، ج۱، ص۵۳). همچنین مادر وی از کنیزهای مأمون دانسته شده و محلّ درگذشت او، مرو عنوان شده است (همان).
در فضای ترجمۀ او در الجرح والتعدیل ابن ابی حاتم، الثقات ابن حبان، تاریخ بغداد، تاریخ دمشق، تهذیب الکمال، تاریخ الإسلام، سیر أعلام النبلاء، إکمال تهذیب الکمال، تهذیب التهذیب، طبقات الشافعیین، و طبقات الشافعیه الکبری هیچ نکتۀ منفیای دربارۀ چهرۀ حدیثی او دیده نمیشود و هیچ اشارهای به تشیّع یا رافضیبودن و یا حتّی گرایشی به امیرالمؤمنین علیه السلام دیده نمیشود.
بر اساس تراجم این دو عنوان، -بدون تردید- باید گفت که این دو عنوان از آنِ یک راوی نیست؛ زیرا با وجود آنکه طبقۀ این دو عنوان به هم نزدیک است و احمد بن سیار بن ایوب، مروزی بوده و احمد بن محمد سیاری نیز احتمالاً سالهایی را در خراسان سپری کرده، هیچ فعالیت حدیثی روشنی از احمد بن محمد سیاری در حوزۀ خراسان نمیشناسیم و نام پدر و نام جد «أحمد بن محمد بن سیّار» با نام پدر و جدّ «أحمد بن سیّار بن أیّوب» متفاوت است و کنیه و شهرت و مذهب این دو متفاوت است و هیچ راوی مشترکی نیز نیافتیم که از «أحمد بن سیّار بن أیّوب مروزی» و «أحمد بن محمد بن سیّار سیّاری» روایت کند و هیچ شیخ مشترکی میان این دو نیافتیم. همچنین احمد بن سیار بن ایوب در مقاطع گوناگون زندگیاش تا هنگام درگذشتش در مرو نزد عامه شناختهشده بوده و اشارهای در تراجم وی به حضورش در قم، اصفهان، و بصره و ارتباط او با طاهریان و کاتببودن او نشده است. افزون بر این، در ترجمه سیاری اشارهای به نگارش تاریخ مرو -اثر مروزی- نشده و در ترجمهٔ مروزی اشارهای به تألیف کتاب ثواب القرآن، کتاب الطب، کتاب القراءات، کتاب النوادر، و کتاب الغارات -آثار سیاری- نشده است.
همچنین در صحیح ابن حبان، سنن النسائی، سنن الدارقطنی، سنن البیهقی الکبری، المعجم الکبیر، المعجم الأوسط، المستدرک علی الصحیحین، و السنن الکبری مجموعاً بیش از شصت روایت از احمد بن سیّار بن ایّوب آمده که هیچ یک از آنها مشابهتی با روایات احمد بن محمد سیّاری (حدود دویست روایت در مصادر شیعه تا قرن هفتم و هفتصد روایت در کتاب القراءات) ندارد؛ بر این اساس، شاهدی -حتّی ضعیف- بر اتّحاد این دو عنوان نیست و نمیتوان اطلاعات یکی از این دو عنوان را به دیگری نسبت داد و میتوان با اطمینان، بیارتباطی این دو عنوان را پذیرفت.
یک پاسخ
با سلام و احترام خدمت مدیر محترم وبگاه درایات
این جانب بی بی زینب حسینی یکی از نویسندگان مقاله «تحلیل دیدگاههای رجالیان دربارۀ زمینههای تضعیف أحمد بن محمّد سیّاری» به جهت نشر نقد غیر منصفانانه جناب آقای خوروش، درباره مقاله مذکور لازم دیدم پاسخی به این یادداشت بدهم.
جهت اطلاع خوانندگان محترم عرض می کنم، مقاله حاضر به دنبال اثبات احتمال اشتراک احمد بن محمد بن سیار در اسنادی است که نام احمد بن محمد واقع شده است که باید این احتمال دیده شود و موضوعی است که توسط برخی رجالیون دیگر نظیر مامقانی مطرح شده است این که او غالی و فاسد المذهب بوده و در قرن سوم، اوج فعالیت غالیان در زمان حکومت مأمون عباسی فعالیت داشته و اشتراک شیوخ و راویان وی با احمد بن محمد خالد برقی و احمد بن محمد اشعری قمی در واقع اصل مدعای این مقاله بوده است که به صورت علمی و روشمند اثبات شده است.
مسأله یکی بودن احمد بن محمد بن سیار با احمد بن سیار، به عنوان یک احتمال و یک مطلب فرعی و غیر قطعی در مقدمه مقاله با ذکر پنج دلیل مطرح شده است، نخست: یکی بودن بوم جغرافیایی و به ویژه بصره به عنوان مرکز فعالیت غالیان، دوم: یکی بودن زمان وفات دو راوی سوم: مذهب فاسد جوال و یا غالی و یا باطنی که برای هر دو راوی ذکر شده است. چهارم: تألیف آثار مشترک به ویژ ه در مورد قراءات و طبّ ، پنجم: تصریح برخی رجالیون به ویژه علامه حلی که آگاه به راویان شیعه و اهل سنت بوده است.
باید از این ناقد محترم پرسید، چند درصد احتمال وجود دو راوی با اشتراک شرایط مذکور وجود دارد؟؟؟؟ اگر شما دو نمونه مشابه از چنین شباهتی در وضعیت بوم جغرافیایی، مذهب، سال وفات و تألیفات و تصریح رجالیون پیدا کردید که افرادی متفاوت بوده اند آن وقت شما توانسته اید به روش علمی این احتمال را مردود اعلام کنید. و تا زمانی که نتوانسته اید به این پرسش پاسخ علمی بدهید این احتمال در جای خود کاملا محل اعتنا است.
این که غالیان خود را با نام های مختلف و یا حتی تغییر چهره در بین محدثان شیعه و اهل سنت معرفی می کرده اند جزء اصول مورد اتفاق مورخان درباره شرح حال غالیان است. این که احمد بن سیار، خود را با نام احمد بن محمد بن سیار، در بین محدثان شیعه معرفی کرده است برای ورود نام وی در طرق مهمی است که بیش از ۷ هزار روایت فقهی از آن طریق منتقل شده است.
این که نویسنده محترم این یادداشت، بدون طرح این ادله و ذکر پاسخ علمی به این موضوع و بدون توجه به اصل و فرع مدعا در این پژوهش ارزشمند، به صورت یک جانبه این مقاله را داستان عجیب و غریب معرفی می کنند، یک نقد غیر علمی و غیر منصفانه است که بنده در پی کشف دلیل و انگیزه آن نیستم ولی در هر صورت نشر این مطلب در وب سایت درایات سبب نوشتن این یادداشت شده است.
نکته بعد، این که این مقاله به دلیل اهمیت موضوع، پیش از نشر در نشریه پژوهش های قرآن و حدیث به داوران رجالی از شاگردان آیت الله سید محمد جواد شبیری زنجانی از برترین متخصصان رجال در ایران داده شد و پس از گفتگو و جلب نظر موافق و مؤید ایشان، به نشریه پژوهش های قرآن و حدیث دانشگاه تهران، برای کسب امتیاز پژوهشی در نشر ارائه شده است و در آن جا نیز توسط داوران محترم تأیید شد.
این که نویسنده ای جوان و کم تجربه در امر پژوهش جسارت نقد مقالات معتبر را داشته باشد، موضوعی شایسته تقدیر است، ولی در کنار این موضوع باید به ایشان برای رعایت ضوابط نقد علمی و منصفانه تذکر داده شود.
با تشکر و احترام
بی بی زینب حسینی
دانشیار دانشگاه فرهنگیان